اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
چون اجتماع نداریم آمدیم در اردوگاه آموزش و پرورش یک جایی را پیدا کردیم با عزیزان صحبت کنیم. بحث ما در این زمینه است که پیغمبر اسلام نگرانیها و دغدغههایش چیست؟ ما امت پیغمبر هستیم. یک کسی یک باغچه و باغ داشته
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
1- اولین زائر امام حسین علیهالسلام در کربلا اولاً اینکه زیارت اربعین برای امام حسین است و امامان دیگر زیارت اربعین ندارند. زیارت اربعین فقط برای امام حسین است. امام حسین(ع) استثنائاتی دارد، لب گذاشتن به خاک ممنوع اما خاک کربلا ممنوع نیست. مسافرت میروید نماز
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
بحثمان راجع به درآمد حرام و حلال، لقمهی حلال و حرام، یک سؤالی اینجا مطرح است، شما که میگویید: تقوا داشته باشید مالتان برکت دارد و تقوا نداشته باشید برکت ندارد. چرا خیلی از کشورهای کافر زندگیشان از ما بهتر است. این یک سؤال است. من سؤال را بنویسم و در یکی دو دقیقه جواب بدهیم.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
موضوع بحث ما لقمه است، لقمه حلال و لقمه حرام. درآمدهای مجاز و غیر مجاز. یک بحث کردیم و حرفها زیاد هست. یکی از آیات این است که قرآن میفرماید: «وَ مَنْ يَغْلُلْ يَأْتِ بِما غَلَّ» (آلعمران/161) آیه قرآن بود که خواندم. یعنی اگر کلک بزنی، حیلهای بزنی، اگر سراغ خلافکاری بروی، آن خلاف تو روز قیامت لو میرود. مثل اینکه میگویند: چاقویی که به فلانی زدی، الآن چاقوی خونی لای پرونده شماست. «يَأْتِ بِما غَلَّ» یعنی هرچه کلک زدی، مهم نیست یک قرقره باشد یا یک کارخانهی نساجی باشد. بعضی جاها کم و زیاد نداریم.
1- انسان در تربیت، نیازمند الگو می باشد. انبیا، شهدا، صدّیقین وصالحان، نمونه های زیبای انسانیّت اند. «صِراطَ اَلَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ»
2- آنچه از خداوند به انسان می رسد، نعمت است. قهر و غضب را خود به وجود می آوریم. [1] «أَنْعَمْتَ، اَلْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ»
3- ابراز تنفّر از مغضوبان و گمراهان، جامعه اسلامی را در برابر پذیرش حكومت آنان، مقاوم و پایدار می كند. «غَیْرِ اَلْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لاَ اَلضّالِّینَ» [2]
محیط زیست کارش راجع به زمین هست و آب هست و هوا هست و گیاه هست و حیوانها. و آب در همهی اینها نقش دارد، یعنی اگر آب خوب مصرف بشود، هم زمین آباد میشود، هوا لطیف میشود، برای گیاهان خوب است، برای حیوانات خوب است، یعنی تمام موضوعات محیط زیست سرچشمهاش آب است. قرآن یک آیه داریم، میفرماید که: «وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ» (انبیاء/ 30) یعنی هر موجود زندهای ریشهاش آب است. من بیمار شدم، رفتم بیمارستان، سرم به من وصل کردند، بعد از سرم حالم خوب شد، دکتر این آیه را خواند: «وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ» آب سبب حیات است. الآن قسمت عظیمی از بیمارهای ما از طریق سرم بهبود پیدا میکنند.
1- درخواست استاندار خوزستان از امام صادق علیهالسلام 2- رفع مشکلات محرومان و افراد فرودست 3- دنیا برای ما، نه ما برای دنیا! 4- رعایت حقوق حیوانات در حکومت اسلامی 5- قاطعیت و نرمش، هر کدام به جای خود 6- رعایت حال بدهکاران و خانواده آنها 7- طبیعی بودن زندگی مسئولان نظام اسلامی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
یک نامهی بسیار خوبی استاندار خوزستان زمان امام صادق که از طرف حکومت بنی عباس نصب شده بود ولی شیعه بود از امام پرسید من استاندار شدم، چه کنم شما از من راضی باشید؟ آن نامه و جواب امام را میخواهم برای شما بگویم. خطاب به مسئولین است، فرماندار، شهردار، مدیر، هرکس هرجا میزی دارد، پست و مقامی دارد، نفوذ کلامی دارد. اسم این آقا عبدالله نجاشی بود، شیعه بود از طرف حکومت بنی عباس که مقابل اهلبیت بودند و ضد اهلبیت بودند استاندار شد و به امام صادق نامه نوشت و فرمود: «يَحُدَّ لِيَ حَدّا» یعنی برای من، مرز مرا معین کن. مسئولیتهای مرا معین کن. خیلی درس قشنگی است که انسان هر پستی میگیرد بگوید آقا وظیفه من چیست؟ هر مدیری و مسئولی بگوید وظیفه من چیست؟
1- ثروت و صنعت، به شرط رحمت و برکت 2- رشد و کمال در گرو مال حلال و بابرکت 3- سورهای در قرآن درباره حرامخواری و کمفروشی 4- نقش حرامخواری در گسترش فساد و فحشاء 5- مقایسه نادرست کسب حرام با کسب حلال 6- حرامخواری، نوعی دین فروشی 7- تنوعطلبی و آرزوهای طولانی، بستر حرامخواری
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
بحثمان راجع به درآمد حرام و حلال، لقمهی حلال و حرام، یک سؤالی اینجا مطرح است، شما که میگویید: تقوا داشته باشید مالتان برکت دارد و تقوا نداشته باشید برکت ندارد. چرا خیلی از کشورهای کافر زندگیشان از ما بهتر است. این یک سؤال است. من سؤال را بنویسم و در یکی دو دقیقه جواب بدهیم.
1- حفظ حق الناس در معاملات 2- رشوهگرفتن برای انجام کار مردم 3- انواع درآمدهای حرام 4- آثار حرامخواری، در آیات قرآن 5- بلا و مصیب، از آثار گناه 6- احترام به شعائر الهی 7- نماز اول وقت، مقدم بر کسب و کار
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
موضوع بحث ما لقمه است، لقمه حلال و لقمه حرام. درآمدهای مجاز و غیر مجاز. یک بحث کردیم و حرفها زیاد هست. یکی از آیات این است که قرآن میفرماید: «وَ مَنْ يَغْلُلْ يَأْتِ بِما غَلَّ» (آلعمران/161) آیه قرآن بود که خواندم. یعنی اگر کلک بزنی، حیلهای بزنی، اگر سراغ خلافکاری بروی، آن خلاف تو روز قیامت لو میرود. مثل اینکه میگویند: چاقویی که به فلانی زدی، الآن چاقوی خونی لای پرونده شماست. «يَأْتِ بِما غَلَّ» یعنی هرچه کلک زدی، مهم نیست یک قرقره باشد یا یک کارخانهی نساجی باشد. بعضی جاها کم و زیاد نداریم.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
در این جلسه بحث ما بحث فرزندآوری و جمعیت است. چون بعضیها هم ازدواجشان سنش بالا میرود و بعد که ازدواج میکنند چند سال جلوگیری میکنند که بچهدار نشوند، بعد از مدتها که بچهدار شدند میگویند: یک بچه بس است و فوقش دو بچه، بعد هم وقتی با آنها مصاحبه میکنی میگوید: نان گران است، تخم مرغ گران است. خودرو گران است. مسکن گران است. حرف آنها هم درست است. حالا من امروز مطالب زیادی را در مورد نظر اسلام در مورد فرزند جمع کردم. موضوع بحث ما این است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
موضوع بحث این است که 1- موضوع بحث… [پای تخته] هم کار و تلاش، هم امید و دعا، هم کنترل و نظارت، بعضی میخواهند کار خود را فقط با دعا حل کنند. غافل از اینکه کسی کار نکند دعایش هم مستجاب نمیشود. حدیث داریم گروهی دعایشان مستجاب نمیشود یکی از آنها کسانی است که کار نمیکنند و میخواهند با دعا حل کنند.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
بحثمان راجع به درآمد حرام و حلال، لقمهی حلال و حرام، یک سؤالی اینجا مطرح است، شما که میگویید: تقوا داشته باشید مالتان برکت دارد و تقوا نداشته باشید برکت ندارد. چرا خیلی از کشورهای کافر زندگیشان از ما بهتر است. این یک سؤال است. من سؤال را بنویسم و در یکی دو دقیقه جواب بدهیم.
حضرت امام حسن عسکری (ع)فرمود که کوچک شمردن گناهان خطرناک است. بعضی میگویند: گناه ما چیزی نیست. مثلاً یک حرفی میزند، میگویند: این حرف درست نیست. میگوید: شوخی کردم. حالا شوخی کردی یا جدی کردی، این حرف درست نبود. آقا من یک میخ طلایی بردارم در چشم کسی بزنم و کور شود. میگوید: کورم کردی. میگویم: طلا بود. حالا یا طلا بود یا میخ بود. من کور شدم. یا شوخی یا جدی نمیشود گفت: شوخی کردم.
توحید یعنی چه؟ ما میگوییم: لا اله الا الله، اما توحید را باز کنیم میبینیم خیلی معنا دارد. پس بحث ما توحید است. توحید یعنی چه؟ یعنی فقط خدا، یعنی هوسها را کنار میگذاریم. من میگویم، تو چه کسی هستی که بگویی. زن سالاری، نه، زن سالاری و نه مرد سالاری. طرفدار این خط هستی یا آن خط؟ هرکدام به خدا میرسد. در بین حرفها کدام حرف را انتخاب کنیم؟ هرکدام حرف خداست. قانون چه قانونی؟ قانون بشری نه، قانون خدا. چه کسی را دوست داشته باشیم؟ اولیای خدا، در انتخاب همسر، همسر چه کسی شویم؟ خدا و قرآن چه میگوید. میگوید: همسر باید چطور باشد.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی در این جلسه که بین ۲۷، ۲۸ دقیقه هست، میخواهیم در مورد مقدسات حرف بزنیم که حریم نگه داریم، احترام نگه داریم همه را… چون گاهی وقتها افراد بخاطر اینکه جوان شدند، دختر بزرگ شدند، پسر بزرگ شدند، به خودشان اجازه میدهند یک حریمها و قداستهایی را بشکنند. در تمام دنیا، من کشورهای کمونیست هم زیاد رفتم، در تمام دنیا، سرمایهداری یا کمونیست برای بزرگترها احترام قائل هستند. دانشگاههایشان، مؤسسات و بیمارستانهایشان، فرودگاههایشان، یعنی مسأله احترام گذاشتن برای مسلمانها نیست، آنهایی هم که خدا را قبول ندارند به بزرگترها احترام میگذارند. نباید… ۱- حفظ قداست نام خدا و اولیای خدا قرآن یک آیه دارد میگوید: روز قیامت افرادی میگویند: ما اشتباه کردیم، «إِذْ نُسَوِّیکُمْ بِرَبِّ الْعالَمِینَ» (شعرا/۹۸) یعنی ما شما را با خدا کنار هم گذاشتیم. منافقین بسم الله نداشتند، میگفتند: به نام خدا و خلق خدا، اینها را باید حریم قائل شد. هرکسی یک جایگاهی دارد. خدا با یک اراده هستی را هست میکند، خلق خدا همه جمع شوند، از ترس پشه در پشهبند میروند. یک خاطره برایتان بگویم. آقای بروجردی مرجع تقلیدی بود که همه مراجع فعلی تقریباً شاگرد آقای بروجردی بودند. مرجع مطلق بود. سن بالا بود، در خانه خوابیده بود. مراجع دو خانه دارند، یک خانه که خانواده زندگی میکنند، یک خانه که مردم میآیند و میروند و سؤال مذهبی دارند. آقای بروجردی خوابیده بود. در خانهای که مردم میآمدند روضه بود. یک نفر بلند شد گفت: برای سلامتی امام زمان و آیت الله العظمی بروجردی صلوات ختم کنید. آقای بروجردی عصایش را برداشت و شروع کرد کوبیدن، هی زد و زد… آمدند گفتند: چه شده؟ گفت: کی بود؟ گفتند: روضه بود، صلوات ختم کردند. گفت: چرا من را با امام زمان کنار هم گذاشتند؟ بگوییم: برای سلامتی آقای بروجردی و امام زمان، امام زمان کجا و آقای بروجردی کجا؟ مثل اینکه بگوییم مثلاً برای خورشید و چراغ قوه، (خنده حضار) چرا حریم افراد را نگه نمیدارید؟ این مسأله مهمی است که با کی چطور… یک پدر و پسر آمدند مهمان امیرالمؤمنین شدند، حضرت امیر آب آورد و دست مهمان را شست. به امام حسن(ع) گفت: تو هم دست بچهاش را بشوی. بعد گفت: اگر بچه تنها بود، اگر پسرش تنها بود من دست پسر را میشستم، اما چون پدر و پسر با هم آمدند، پدر دست پدر را بشوید و پسر دست پسر را بشوید. یعنی سلسله مراتب باید حفظ شود و این حریم نگه داشتن است. به ما سفارش کردند که با پدرتان حمام نروید. باید حریم نگه دارید، بگذارید او بیرون بیاید و شما حمام بروید. امام سجاد فرمود: من با آن مربی که مرا شیر داده سر یک سفره نمینشینم، برای اینکه ممکن است یک غذایی را بخواهد بردارد، توجه من جلب شود و من بردارم. مبادا من غذایی که او نیت کرده بردارد را بردارم.
قرآن میفرماید: «وَ كُلُوا مِمّٰا رَزَقَكُمُ اللّٰهُ حَلاٰلاً طَيِّباً وَ اتَّقُوا اللّٰهَ الَّذِي أَنْتُمْ بِهِ مُؤْمِنُونَ» و از آنچه خداوند، روزى حلال و پاكيزه به شما بخشيده بخوريد، و از خدايى كه به او ايمان داريد، پروا كنيد. (مائده، ۸۸) خداوند در قران حدود 30 مرتبه فرمان خوردن و مصرف کردن از نعمتهای خود را داده است، اما این فرمان معمولاً با دستور ديگرى همراه است، مانند: *«كُلُوا... وَ اشْكُرُوا» بخوريد و شكر كنيد. *«كُلُوا... وَ لاٰ تَطْغَوْا» بخوريد و طغيان نكنيد. *«كُلُوا... وَ اعْمَلُوا صالحا» بخوريد و كار شايسته انجام دهيد. *«فَكُلُوا... وَ أَطْعِمُوا» بخوريد و بخورانيد. *«كُلُوا... وَ لاٰ تُسْرِفُوا» بخوريد و اسراف نكنيد. * «كُلُوا... وَآتُوا حَقَّهُ» بخورید و حق نیازمندان را بدهید. *«كُلُوا... وَ لاٰ تَتَّبِعُوا خُطُوٰاتِ الشَّيْطٰانِ» بخوريد و دنبالهرو شيطان مباشيد. اما مواردی نیز قرآن نهی از خوردن کرده و فرموده است: • «لَا تَأْكُلُوا الرِّبَا» ربا نخورید. • «لَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَهُمْ» مال مردم را نخورید. • «لَا تَأْكُلُوا مِمَّا لَمْ يُذْكَرِ اسْمُ اللَّـهِ» از آنچه به نام خدا ذبح نشده، نخورید. در حديث آمده است: خدواند، رزق مردم را از حلال معين كرده است. هر كس كه به حرام روى آورد، از سهم حلال او كم خواهد شد. آری! اسلام مكتب اعتدال است، نه مثل غربىها در مصرف گوشت افراط مىكند، و نه مثل بودايىها آن را حرام می داند، و نه مثل چينىها خوردن گوشت هر حيوانى را به هر شكلى جايز مىداند. در اسلام براى مصرف گوشت، شرايط و حدودى است، از جمله: الف) گوشت حيوانات گوشتخوار را نخوريد. ب) گوشت درندگان را نخوريد، كه روح قساوت و درندگى در شما پيدا مىشود. ج) گوشت حيواناتى را كه موجب تنفر عمومى است، مصرف نكنيد. د) گوشت حيوانى كه هنگام ذبح، نام خدا بر آن برده نشده، نخوريد. ه) گوشت مردار را نخوريد. چون هنگام مرگ حيوان، خون پيش از هر چيز ديگر فاسد شده و ايجاد نوعى مسموميّت مىكند، از اين رو حيواناتى كه جان دادنشان همراه با بيرون آمدن كامل خون نيست، در اسلام خوردن آنها حرام است. از همهى حيوانات حرام گوشت، فقط نام خوك در قرآن آمده، چون مصرف آن رواج داشته است.
قرآن میفرماید: »وَ أَقِمِ الصَّلاٰةَ طَرَفَيِ النَّهٰارِ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّيْلِ إِنَّ الْحَسَنٰاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئٰاتِ ذٰلِكَ ذِكْرىٰ لِلذّٰاكِرِينَ» (هود، ۱۱۴) و نماز را در دو طرف روز و اوایل شب به پادار، همانا کارهاى نیکو [همچون نماز]، بدىها را محو مىکند. این، تذکرى است براى اهل ذکر. حضرت على عليه السلام بر جمعى وارد شد و از آنها سؤال فرمود: آيا مىدانيد اميدبخشترين آيهى قرآن كدام است؟! هر كس به فراخور حال خويش آيهاى را عنوان كرد: بعضى گفتند: آيهى «إِنَّ اللّٰهَ لاٰ يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ مٰا دُونَ ذٰلِكَ» خداوند جز شرك، گناهان ديگر را مىبخشد. بعض ديگر بر آن بودند كه اين آيه است: «وَ مَنْ يَعْمَلْ سُوءاً أَوْ يَظْلِمْ نَفْسَهُ، ثُمَّ يَسْتَغْفِرِ اللّٰهَ، يَجِدِ اللّٰهَ غَفُوراً رَحِيماً» هر كس خلافكار و ظالم باشد ولى استغفار كند، خداوند را بخشنده و مهربان خواهد يافت. عدّهاى اظهار داشتند آيه «يٰا عِبٰادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلىٰ أَنْفُسِهِمْ، لاٰ تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللّٰهِ، إِنَّ اللّٰهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً» اى بندگان من كه در حقّ خود اسراف كردهايد! از رحمت خدا مأيوس نشويد، زيرا او همهى گناهان را مىبخشد. تعدادى هم نظر به اين آيه داشتند: «وَ الَّذِينَ إِذٰا فَعَلُوا فٰاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ، ذَكَرُوا اللّٰهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللّٰهُ» كسانى كه اگر كار زشتى انجام دادند و به خودشان ظلم كردند، ياد خدا مىكنند و براى گناهان خويش استغفار مىنمايند، و كيست جز خداوند كه گناهان را ببخشد. بعد از اينكه حضرت نظرات آنان را شنيد، فرمود: از حبيبم رسول خدا صلى الله عليه وآله شنيدم كه اميدبخشترين آيه در قرآن اين آيه است: «أَقِمِ الصَّلاٰةَ طَرَفَيِ النَّهٰارِ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّيْلِ، إِنَّ الْحَسَنٰاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئٰاتِ» سپس پيامبر صلى الله عليه وآله ادامه داد: يا علىّ! سوگند به خداوندى كه مرا بشير و نذير مبعوث كرد، وقتى كه انسان براى نماز وضو می گيرد، گناهانش ريخته مىشود و زمانى كه روبه قبله می كند، پاك مىشود. يا علىّ! مثال اقامه كننده نمازهاى روزانه، مثل كسى است كه هر روز پنج مرتبه در نهر آبى كه جلوى منزل اوست، خود را شستشو دهد.
محمّد، فرستادهی خداست و کسانى که با او هستند، بر کافران، سخت و با یکدیگر مهربانند. آنان را پیوسته در رکوع و سجود مىبینى که بخشش و خشنودی را از خدا مىجویند. نشانهی آنان در رخسارشان از اثر سجود پیداست. این است وصف ایشان در تورات، و وصف آنان در انجیل. وجودشان مانند زراعتى است که جوانهاش را از زمین رویانده، پس آن را نیرو داده تا سخت شود و بر ساقهى خود [استوار] بایستد، آن گونه که کشاورزان را به شگفتى و شادى وامىدارد. تا خدا به واسطهی [انبوهى و نیرومندى] مؤمنان، کافران را به خشم آورد. [ولی] خداوند به کسانى از کافران که ایمان آورده و کارهاى شایسته کنند، وعدهی آمرزش و پاداشى بزرگ داده است. در اين آيه، شيوهى ارتباطات يك مؤمن ترسيم شده است: با دشمنان: شدت و سختى. «أَشِدّٰاءُ» با اهل ایمان: محبت و مهربانى. «رُحَمٰاءُ» با خداوند: عبوديت و بندگى. «رُكَّعاً سُجَّداً» اين آيه، هم به نشانههاى ظاهرى مؤمن اشاره كرده كه خضوع و خشوع در گفتار و رفتار است: «سِيمٰاهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ»، هم به استوارى و ريشهدار بودن عقيده در دلوجان مؤمن كه همواره در حال رشد و گسترش است: «كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ». آری! اسلام دين جامع است؛ در روابط سياسى: «أَشِدّٰاءُ عَلَى الْكُفّٰارِ»، در اخلاق اجتماعى: «رُحَمٰاءُ بَيْنَهُمْ» و در بعد معنوى: «رُكَّعاً سُجَّداً» است. بر اساس این آیه: 1- جهانى شدن مكتب اسلام، به مومنانی صادق و استوار برای یاری دین خدا نيازمند است: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّٰهِ وَ الَّذِينَ مَعَهُ» 2- مسلمانان بايد در برابر دشمن؛ قاطعيّت، صلابت و شدّت داشته و در برابر ديگر مؤمنان، رأفت، رحمت و عطوفت داشته باشند. «أَشِدّٰاءُ عَلَى الْكُفّٰارِ رُحَمٰاءُ بَيْنَهُمْ» 3- بىتفاوتى ممنوع، مسلمان بايد مظهر حبّ و بغض در راه خدا باشد. «أَشِدّٰاءُ عَلَى الْكُفّٰارِ رُحَمٰاءُ بَيْنَهُمْ» 4- در فرهنگ قرآن، ملاك مهر و قهر، ايمان و كفر است، نه قوم و قبيله و مال و ثروت. «أَشِدّٰاءُ عَلَى الْكُفّٰارِ رُحَمٰاءُ بَيْنَهُمْ» 5- عبادت، براى ياران پيامبر يك سيره دائمى است، نه يك عمل موسمى. «تَرٰاهُمْ رُكَّعاً سُجَّداً» 6- در جامعه اسلامى، بايد اقامه نماز ظهور و بروز داشته باشد، نه مخفى و پنهان. «تَرٰاهُمْ» 7- بخشهايى از تورات و انجيل فعلى، دست نخورده و تحريف نشده است، لذا قرآن در مواردى به آنها استناد مىكند. «ذٰلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْرٰاةِ وَ... اَلْإِنْجِيلِ» 8- جامعه اسلامى بايد خودكفا، مستحكم و مستقل باشد تا بتواند روى پاى خود بايستد. «فَاسْتَوىٰ عَلىٰ سُوقِهِ» 9- دين از سياست جدا نيست. در كنار ركوع و سجود، موضعگيرىهاى قاطع و دشمنشكن لازم است. «رُكَّعاً سُجَّداً... لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفّٰارَ» 10- رشد كمى و كيفى مسلمانان، كفّار را عصبانى مىكند. «لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفّٰار»
در قرآن چهار نوع خانواده مطرح شده است: 1- زن و شوهرى که همفکر و همگام در کار خير هستند. همچون حضرت على و حضرت زهرا که نمونه همفکرى و همکارى آنان در سوره انسان در چند آيه پى در پى آمده است که غذاى افطار خود را در سه شب پشت سر هم به نیازمندان دادند: وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينًا وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزَاءً وَلَا شُكُورًا (سوره انسان، آیات 8 و 9) و غذاى خود را با آن که به آن علاقه [و نیاز] دارند، به بینوا و یتیم و اسیر مىدهند. ما فقط براى خشنودى خدا به شما غذا مىدهیم، نه پاداشى از شما مىخواهیم و نه سپاسى. 2- زن و شوهرى که در خباثت همفکر و همگام هستند. مانند ابولهب عموی پیامبر و همسرش که با ريختن هيزم در جلوى پيامبر، آن حضرت را اذيت و آزار مىدادند و برای تبلیغ او کارشکنى می کردند تا آنجا که در مذمت آنها یک سوره نازل شد: تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَتَبَّ ... وَامْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ بريده باد دو دست ابولهب و مرگ بر او باد ... و همسرش آن هيزم كش [آتش فروز]. 3- خانوادهاى که مرد خوب، امّا زن بد است. مانند زن حضرت لوط و حضرت نوح که با دشمنان آن پیامبران همکاری و در کار رسالت خیانت می کردند: ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَامْرَأَتَ لُوطٍ كَانَتَا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَيْنِ فَخَانَتَاهُمَا ... (سوره تحریم، آیه 10) 4- خانوادهاى که مرد بد، امّا همسر خوب است. مانند زن فرعون که در کاخ فرعون زندگی می کرد اما وقتی حقانیت حضرت موسی را فهمید به او ایمان آورد: وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتًا فِي الْجَنَّةِ وَنَجِّنِي مِنْ فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ (سوره تحریم، آیه 11) مسئوليت در برابر خانواده در آيات متعدّدى از قرآن به رسالت انسان در برابر خانوادهاش اشاره شده است، از جمله: - «قوا انفسکم و اهليکم ناراً»؛ خود و خانواده¬تان را از آتش دوزخ حفظ کنيد. - «و أمر اهلک بالصلاة و اصطبر عليها»؛ اهل خود را به نماز فرمان ده و بر آن پايدارى کن. - «و انذر عشيرتک الاقربين»؛ نزديکترين بستگانت را هشدار ده. - «يا بنىّ اقم الصلاة و أمر بالمعروف»؛ فرزندم! نماز به پا دار و امر به معروف کن. - «انّا کنّا فى اهلنا مشفقين»؛ مردان خدا در مورد خانواده دغدغه دارند و بىتفاوت نيستند. - «و کان يأمر اهله بالصلاة» پيامبر، همواره خانوادهاش را به نماز سفارش مىکرد. در روايات نيز توجّه بسيارى به اين موضوع شده است: پيامبر اکرم فرمود: همه شما نسبت به زيردست خود مسئولید؛ مرد، مسئول خانوادهاش، و زن مسئول شوهر و فرزندش است.
قرآن میفرماید: «ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً لِلَّذِينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ كانَتا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَيْنِ فَخانَتاهُما فَلَمْ يُغْنِيا عَنْهُما مِنَ اللّهِ شَيْئاً وَ قِيلَ ادْخُلاَ النّارَ مَعَ الدّاخِلِينَ وَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً لِلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قالَتْ رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتاً فِي الْجَنَّةِ وَ نَجِّنِي مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظّالِمِينَ وَ مَرْيَمَ ابْنَتَ عِمْرانَ الَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَها فَنَفَخْنا فِيهِ مِنْ رُوحِنا وَ صَدَّقَتْ بِكَلِماتِ رَبِّها وَ كُتُبِهِ وَ كانَتْ مِنَ الْقانِتِينَ» (تحريم، ۱۰-۱۲) خداوند براى كافران، همسر نوح و لوط را مثال زده است كه همسر دو بنده صالح از بندگان ما بودند، ولى به آن دو خيانت كردند ... و براى مومنان، همسر فرعون را مثل زده است، كه گفت: پروردگارا! براى من نزد خويش در بهشت خانهاى بساز و مرا از فرعون و كردار او نجات بده و مرا از گروه ستمگر رهايى بخش. و نیز مريم دختر عمران (را مثل زده است.) كه دامن خويش را (از گناه) حفظ كرد، پس ما از روح خود در او دميديم. آيه ۱۰، دو زن را به عنوان نمونه اعلاى كفر معرّفى كرده است كه هر دو، در خاندان رسالت زندگى مىكردند و همسر دو پيامبر الهى بودند، امّا با مخالفان آنان هم رأى و همدست بودند. اين دو زن به خاطر خيانت دوزخى شدند، و آن دو پيامبر، با وجود مقام نبوّت، نتوانستند چيزى از قهر خدا را از همسرانشان دفع كنند. در آيات ۱۱ و ۱۲ نيز، دو زن را به عنوان نمونه برتر ايمان معرّفى مىكند، يكى آسیه، همسر فرعون که در کاخ فرعون زندگی می کرد، ولی به موسی ایمان آورد و ديگرى حضرت مريم، که در معبد زندگی می کرد و خدمتکار مسجد بود. بر اساس این آیات: 1. همسر پيامبر بودن سبب نجات نيست. چنانكه فرزند پيامبر بودن نيز چنين است، بلكه عملكرد خود انسان، عامل سعادت يا شقاوت است. 2. لازم نيست الگوی انسان در زندگی، پيامبر يا امام معصوم باشد. زن فرعون، نه معصوم بود و نه موحّد، بلكه با ديدن معجزه موسى ايمان آورد. 3. در انتخاب الگوی زندگی، فرقى ميان زن و مرد نيست. یک زن مىتواند الگوى مردان تاريخ شود. 4. با توجه به شرايط و محيط هاى گوناگون باید الگوی مناسب انتخاب کرد، تا قابليت تطبيق با شرايط مختلف را داشته باشد. 5. فشار محيط و جامعه، وابستگى اقتصادى، زن بودن و ترس از آوارگى، هيچ كدام دليل بى دينى نمىشود. 6. حرف اول و آخر را اراده انسان مىزند، نه چيز ديگر.
قرآن میفرماید: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ» (خداوندا!) ما را به راه راست هدايت فرما. در قرآن مجيد دو نوع هدايت مطرح شده است: الف: هدايت تكوينى، نظير هدايت زنبور عسل كه چگونه از شهد گلها بمكد و چگونه كندو بسازد. و يا هدايت و راهنمايى پرندگان در مهاجرتهاى زمستانى و تابستانى. آنجا كه قرآن مىفرمايد: «رَبُّنَا الَّذِي أَعْطى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى» بيانگر اين نوع از هدايت است. ب: هدايت تشريعى كه همان فرستادن انبياى الهى و كتب آسمانى براى هدايت بشر است. راههاى متعدّدى در برابر انسان قرار دارد كه بايد يكى را انتخاب كرد: * راه خواستهها و توقعات خود. * راه انتظارات و هوسهاى مردم. * راه وسوسههاى شيطان. * راه طاغوتها. * راه نياكان و پيشينيان. * راه خدا و اولياى خدا. انسان مؤمن، راه خدا و اولياى او را انتخاب مىكند كه بر ديگر راهها امتيازاتى دارد: الف: راه الهى ثابت است، بر خلاف راه طاغوتها و هوسهاى مردم و هوسهاى شخصى كه هر روز تغيير مىكنند. ب: يك راه بيشتر نيست، در حالى كه راههاى ديگر متعدّد و پراكندهاند. ج: در پيمودن آن، انسان به مسير و مقصد مطمئن است. د: در پيمودن آن، شكست و باخت وجود ندارد. در راه مستقيم بودن، تنها خواستهاى است كه هر مسلمان، در هر نماز از خداوند طلب مىكند، حتّى رسولاللَّه صلى الله عليه و آله و ائمّه اطهار عليهم السلام از خداوند ثابت ماندن در راه مستقيم را مىخواهند. انسان بايد همواره در هر كارى اعم از انتخاب شغل، دوست، رشتهى تحصيلى و همسر، راه مستقيم را از خداوند بخواهد. زيرا چه بسا در عقايد، صحيح فكر كند، ولى در عمل دچار لغزش شود و يا بالعكس. حتّى كسانى كه در راه حقّ هستند، مانند اولياى خدا لازم است براى ماندن در راه و زيادشدن نورِ هدايت، دعا كنند. راه مستقيم، همان راه ميانه و وسط است كه حضرت على عليه السلام مىفرمايد: «اليمين و الشمال مضلّة و الطريق الوسطى هىالجادّة» انحراف به چپ و راست، گمراهى و راه وسط، جادهى هدايت است. راه مستقيم يعنى دوری از هر افراط و تفريط، چه در عقيده و چه در عمل. يكى در عقايد از راه خارج مىشود و ديگرى در عمل و اخلاق. يكى همه كارها را به خدا نسبت مىدهد، گويا انسان هيچ نقشى در سرنوشت خويش ندارد. و ديگرى خود را همه كاره دانسته و دست خدا را بسته مىداند. يكى رهبران آسمانى را همچون مردمان عادى و گاهى ساحر و مجنون معرّفى مىكند و ديگرى آن بزرگواران را در حدّ خدا مىپندارد. يكى زيارت امامان معصوم و شهدا را بدعت مىداند و ديگرى حتّى به درخت و ديوار، متوسل شده و ريسمان مىبندد. يكى اقتصاد را زير بنا مىداند و ديگرى، دنيا و امورات آن را ناديده مىانگارد. اينگونه رفتارها، انحراف از مسير مستقيم هدايت است.
قرآن میفرماید: «إِنَّآ أَنزَلْنَاهُ فِى لَيْلَةِ الْقَدْرِ * وَ ما أدْراكَ ما لَيْلَةُ الْقَدْرِ * لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ * تَنَزَّلُ الْمَلَآئِکةُ وَالرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِم مِّن کلِّ أَمْرٍ * سَلامٌ هِیَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْر» (قدر، 1-5) همانا ما قرآن را در شب قدر نازل کرديم. و تو چه دانى كه شب قدر چيست؟ شب قدر از هزار ماه بهتر است. در آن شب، فرشتگان و روح به اذن پروردگارشان براى انجام هر كارى فرود آيند. (آن شب) تا طلوع فجر، (سراسر) سلام و درود است. كلمه «قدر» در قرآن، در چند معنا به كار رفته است: الف) مقام و منزلت. چنانكه مىفرمايد: «وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ»، آن گونه كه بايد، مقام و منزلت الهى را نشناختند. ب) تقدير و سرنوشت. چنانكه مىفرمايد: «جِئْتَ عَلى قَدَرٍ يا مُوسى» اى موسى تو بنا بر تقدير (الهى به اين مكان مقدّس) آمدهاى. ج) تنگى و سختى. چنانكه مىفرمايد: «وَ مَنْ قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ ...» كسى كه رزق و روزى بر او تنگ و سخت شود ... دو معناى اول در مورد «لَيْلَةِ الْقَدْرِ» مناسب است، زيرا شب قدر، هم شب با منزلتى است و هم شب تقدير و سرنوشت است. خداوند در شب قدر، امور يک سال را تقدير مىکند، چنانکه قرآن در جايى ديگر مىفرمايد: «فيها يفرق کلّ امر حکيم» بنابراين، شب قدر منحصر به شب نزول قرآن در عصر پيامبر نيست، بلکه در رمضان هر سال، شب قدرى هست که امور سال آينده تا شب قدر بعدى مقدّر مىشود. بيدار بودن شب قدر و احياى آن با دعا و نماز و قرآن، مورد سفارش پيامبر و اهل بيت آن حضرت بوده است و در ميان سه شب نوزدهم و بیست و یکم و بيست و سوم، بر سومی تأکيد بيشترى داشتهاند. چنانکه شخصى از پيامبر پرسيد: منزل ما از مدينه دور است، يک شب را معيّن کن تا به شهر بيايم. حضرت فرمود: شب بيست و سوم به مدينه داخل شو. در روايات آمده است که دهه آخر ماه رمضان، پيامبر بستر خواب خود را جمع نموده و ده شب را احيا مىداشت. در حديثى طولانى از پيامبر اکرم مىخوانيم: حضرت موسى به خدا عرض کرد: خدايا مقام قربت را خواهانم. پاسخ آمد: «قُرْبى لِمَن اسْتَيْقَظَ لَيْلَةَ الْقَدْر»، قرب من، در بيدارى شب قدر است. عرضه داشت: پروردگارا، رحمتت را خواستارم. پاسخ آمد: «رَحْمَتى لِمَنْ رَحمَ الْمَساکينَ لَيلةَ الْقَدر»، رحمت من در ترحّم بر مساکين در شب قدر است. گفت: خدايا، جواز عبور از صراط مىخواهم. پاسخ آمد: «ذلِک لِمَنْ تَصَدَّقَ بِصَدَقَةٍ لَيْلَةَ الْقَدْر»، رمز عبور از صراط، صدقه در شب قدر است. عرضه داشت: پروردگارا، خواهان نجات از آتش دوزخم. پاسخ آمد: «ذلک لِمَنْ اسْتَغْفَرَ فِى لَيلةِ الْقَدْر»، رمز نجات از دوزخ، استغفار در شب قدر است. از وقايع عجيب تاريخى، ضربت خوردن حضرت على در شب قدر، در محراب عبادت و به هنگام نماز است. آرى، اشرف خلق خدا، در اشرف مکانها و اشرف زمانها، در اشرف حالات، شهيد شد. تقارن شب تقدير بشر با شب نزول قرآن، شايد رمز آن باشد که سرنوشت بشر، وابسته به قرآن است. اگر پيرو قرآن باشد، سعادت و رستگاری و اگر دور از آن باشد، شقاوت و بدبختى براى او رقم مىخورد.
قرآن میفرماید: «وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ حُنَفَاءَ وَيُقِيمُوا الصَّلَاةَ وَيُؤْتُوا الزَّكَاةَ وَذَلِكَ دِينُ الْقَيِّمَةِ» (بینه، 5) در حالى که فرمان یافته بودند تنها خدا را بپرستند، دین را براى او خالص ساخته و حقگرا باشند و نماز را برپا دارند و زکات بپردازند و این است دین استوار.
اخلاص آن است كه تمايلات و خواستههاى نفسانى خود و دیگران را در نظر نگيريم و انگيزهى ما در کارها، تنها يك چيز باشد و آن اطاعت فرمان خدا و جلب رضای او.
راههاى كسب اخلاص
۱. توجّه به علم و قدرت خداوند. اگر بدانيم تمام عزّتها، قدرتها، رزق و روزىها به دست اوست، هرگز براى كسب عزّت، قدرت و روزى به سراغ غير او نمىرويم. اگر توجّه داشته باشيم كه با ارادهى خداوند، موجودات خلق مىشوند و با ارادهى او، همه چيز محو مىشود. اگر بدانيم او هم سبب ساز است هم سبب سوز، يعنى درخت خشك را سبب خرماى تازه براى حضرت مريم قرار مىدهد و آتشى را كه سبب سوزاندن است، براى حضرت ابراهيم گلستان مىكند، به غير او متوسّل نمىشويم. صدها آيه و داستان در قرآن، مردم را به قدرتنمايى خداوند دعوت كرده تا شايد مردم دست از غير او بكشند و خالصانه به سوى او بروند. ۲. توجّه به بركات اخلاص. انسان مخلص تنها يك هدف دارد و آن رضاى خداست و كسى كه هدفش تنها رضاى خدا باشد، نظرى به تشويق اين و آن ندارد، از ملامتها نمىترسد، از تنهايى هراسى ندارد، در راهش عقبنشينى نمىكند، هرگز پشيمان نمىشود، به خاطر بى اعتنايى مردم، عقدهاى نمىشود، يأس در او راه ندارد، در پيمودن راه حقّ كارى به اكثريّت و اقليّت ندارد. ۳. توجّه به خواست خدا. اگر بدانيم كه دلهاى مردم به دست خداست و او مقلّب القلوب است، كار را براى خدا انجام مىدهيم و هر كجا نياز به حمايتهاى مردمى داشتيم، از خدا مىخواهيم كه محبّت و محبوبيّت لازم را در دل مردم و افكار عمومى نصيب ما بگرداند. حضرت ابراهيم در بيابانهاى گرم و سوزان حجاز، پايههاى كعبه را بالا برد و از خداوند خواست دلهاى مردم به سوى ذرّيهاش متمايل گردد. هزاران سال از اين ماجرا مىگذرد و هر سال ميليونها نفر عاشقانه، پر هيجانتر از پروانه، دور آن خانه طواف مىكنند. چه بسيار افرادى كه براى راضى كردن مردم خود را به آب و آتش مىزنند، ولى باز هم مردم آنان را دوست ندارند، و چه بسا افرادى كه بدون چشم داشت از مردم، دل به خدا مىسپارند و خالصانه به تكليف خود عمل مىكنند، امّا در چشم مردم نيز از عظمت و كراماتى ويژه برخوردارند، بنابراين، هدف بايد رضاى خدا باشد و رضاى مردم را نيز از خدا بخواهيم. 4. توجّه به بقاى كار. كار كه براى خدا شد، باقى و پا برجا مىماند، چون رنگ خدا به خود گرفته است، ولی كار اگر براى خدا نباشد، تاريخِ مصرفش دير يا زود تمام مىشود. قرآن مىفرمايد: «ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللّهِ باقٍ» و هيچ عاقلى باقى را بر فانى ترجيح نمىدهد و با آن معامله نمىكند.
قرآن میفرماید: «وَ قَضَى رَبُّک أَلَّا تَعْبُدُواْ إِلَّآ إِيَّاهُ وَبِالْوالِدَيْنِ إِحْسَاناً إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِندَک الْکبَرَ أَحَدُهُمَآ أَوْ کلَاهُمَا فَلَا تَقُل لَّهُمَآ أُفٍّ وَلَا تَنْهَرْهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوْلًا کرِيماً . وَ اخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَ قُل رَّبِّ ارْحَمْهُمَا کمَا رَبَّيَانِى صَغِيراً» (اسراء، 23 - 24) پروردگارت مقرّر داشت که جز او را نپرستيد و به پدر و مادر نيکى کنيد. اگر يکى از آن دو يا هر دو نزد تو به پيرى رسيدند، به آنان «اُف» مگو و آنان را از خود مران و با آنان سنجيده و بزرگوارانه سخن بگو. و از روى مهربانى و لطف، بالِ تواضع خويش را براى آنان فرودآور و بگو: پروردگارا! بر آن دو رحمت آور، همان گونه که مرا در کودکى تربيت کردند. این آیه، آیه ای است که همه با آن آشنا هستیم و گمان می کنیم که توصیه ای ساده است، در حالی که از کاربردی ترین آیات قرآن در زندگی خانوادگی است و متاسفانه بسیاری از افراد، حتی افراد مذهبی و اهل مسجد به اهمیت آن توجه نمی کنند. بر اساس این آیه: 1- خدمت به پدر و مادر، از شروط خداپرستی است، زیرا در کنار اطاعت از خداوند آمده است. «الاّتعبدوا الاّ ايّاه و بالوالدين احساناً» 2- نسل نو بايد با نسل گذشته، پيوند محکم داشته باشند. «لاتعبدوا الاّ ايّاه و بالوالدين احساناً» 3 - در احسان به والدين، مسلمان بودن آنها شرط نيست. «بالوالدين احساناً» 4- در احسان به پدر و مادر، فرقى ميان آن دو نيست. «بالوالدين احساناً» 5- نيکى به پدر و مادر را بىواسطه و به دست خود انجام دهيم. «بالوالدين احساناً» 6 - احسان، بالاتر از انفاق است و شامل محبّت، مشورت، اطاعت، تشکر، مراقبت و امثال اينها مىشود. «بالوالدين احساناً» 7- احسان به والدين، حدّ و مرز و اندازه ندارد. «بالوالدين احساناً» 8- سفارش قرآن به احسان، متوجّه فرزندان است، زيرا والدين نيازى بهسفارش ندارند و به طور طبيعى به فرزندان خود احسان مىکنند. «بالوالدين احساناً» 9- هرچه نياز جسمى وروحىِ والدين بيشتر باشد، احسان به آنان ضرورىتر است. «يبلغنّ عندک الکبر» 10- پدر و مادر سالمند را به آسايشگاه نبريم، بلکه نزد خود نگهداريم. «عندک» 11- هم احسان لازم است، هم سخن کریمانه و پسندیده. «احساناً ... قل لهما قولاً کريماً» 12- در سخن کريمانه، شرط مقابله نيامده است. يعنى اگر آنان هم با تو کريمانه برخورد نکردند، تو کريمانه سخن بگو. «احساناً ... قل لهما قولاً کريماً» 13- فرزند در هر موقعيّتى که هست، بايد متواضع باشد و پول و پست خود را به رُخ والدين نکشد. «واخفِض لهما جناح الذّل» 14- تواضع در برابر والدين، بايد از روى مهر و محبت باشد، نه ظاهرى و ساختگى، يا براى گرفتن اموال آنان. «واخفض لهما... من الرّحمة» 15- دعا به پدر و مادر، فرمان خدا و نشانهى شکرگزارى از آنان است. «قل ربّ ارحمهما...» 16- سختىها و مشکلات دوران کودکى و خردسالى را که بر والدين تحميل شده است از ياد نبريد. «کما ربّيانى صغيراً»
قرآن میفرماید: «وَ قالَ ارْكَبُوا فِيه بِسْمِ اللّهِ مَجْراها وَ مُرْساها إِنَّ رَبِّي لَغَفُورٌ رَحِيمٌ» (هود، ۴۱) و (نوح به مسافران كشتى) گفت: بر آن سوار شويد كه حركت و توقّفش با نامخداست. همانا پروردگار من آمرزنده و مهربان است. ابوذر، صحابى بزرگ رسول خدا صلى الله عليه وآله، در حالى كه حلقهى در كعبه را گرفته بود، با صداى بلند مىگفت: اى مردم! با دو گوش خود شنيدم كه پيامبرخدا صلى الله عليه وآله مىفرمود: « إِنَّمَا مَثَلُ أَهْلِ بَیتِی فِیکُمْ کَمَثَلِ سَفِینَةِ نُوحٍ، مَنْ دَخَلَهَا نَجَی، وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِقَ» اهلبيت من همچون كشتى نوحاند كه هركس بر آن سوار شد، نجات يافت و هر كه از آن دورى گزيد هلاك شد. اين حديث را ديگر بزرگان صدر اسلام؛ همچون ابوسعيد خدرى، ابنعباس، عبداللّهبن زبير و انسبن مالك نيز نقل كردهاند و در كتب معروف اهلسنّت آمده است. از این حدیث سه مطلب مهم به دست می آید: 1. لزوم اطاعت از اهلبیت علیهم السلام، زیرا بدون اطاعت و تبعیت از آن بزرگواران، نجات حاصل نمی شود. چنانکه قرآن نیز می فرماید: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ ؛ اى كسانى كه ايمان آورده ايد خدا را اطاعت كنيد و پيامبر و اولياى امر خود را اطاعت كنيد. (نساء، 59) 2. عصمت اهلبیت، زیرا کسی که خود در معرض خطا و گناه باشد نمی تواند دیگران را از خطا و گناه نجات دهد. قرآن نیز در این باره می فرماید: إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا؛ خدا مى خواهد آلودگى را از شما خاندان [پيامبر] بزدايد و شما را پاك و پاكيزه گرداند. (احزاب، 33) 3. همان گونه که آیات قرآن یک دیگر را تفسیر می کنند، احادیث نیز می توانند مفسر هم باشند. اگر اين حديثِ متواتر را در كنار حديث متواتر ديگرى بگذاريم كه پيامبر صلى الله عليه وآله فرمود: مسلمانان ۷۳ فرقه مىشوند و تنها يك فرقه از آنها اهل نجات است: «فرفة ناجية»، روشن مىشود كه خود پيامبر صلى الله عليه وآله مصداق فرقهى ناجيه را پیروان اهلبيت خود معرّفى كرده و فرموده است: «من دخلها نجى»، زیرا كلمهى «نجى» در آن روایت، مفسّر كلمهى «ناجيه» در این روایت است.
قرآن میفرماید: «إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ يَتُوبُونَ مِنْ قَرِيبٍ فَأُوْلَئِک يَتُوبُ اللهُ عَلَيْهِمْ وَکانَ اللهُ عَلِيماً حَکيماً» (نساء، 17) بىگمان (پذيرش) توبه بر خدا، براى کسانى است که از روى جهالت کار بد مىکنند، سپس زود توبه مىکنند. پس خدا توبه آنان را مىپذيرد و خداوند، دانا و حکيم است. یکی از نشانه های لطف و رحمت الهی به بندگان، بازبودن در توبه است. ما انسانها عذر و پوزش دیگران را به سختی می پذیریم و بر آنها منت می گذاریم. اگر هم آن خطا تکرار شود، جایی برای عذرخواهی باقی نمی ماند. اما خداوند مهربانتر از مادر فرموده است: بندگان من، هیچگاه از درگاه من ناامید نشوید و بدانید هر چه هم گناه شما بزرگ باشد، اما از رحمت من بزرگتر نیست. فقط کافی است از کرده خود پشیمان باشید و در صدد جبران خطای خود برآیید. هر چه گناه بزرگ باشد، من می بخشم و از شما درمی گذرم. بر اساس این آیه، پذیرفتن توبه، از حقوقی است که خداوند برای مردم، بر عهده خویش قرار داده و آنان را به این کار توصیه و تشویق کرده است. البته روشن است که تا وقتی گناهان انسان زیاد نشده، توبه و بازگشت به درگاه خدا آسانتر است و هنگامی که گناهان زیاد می شود، توبه کردن مشکل می شود. لذا خداوند، گناهکاران را به توبه فوری سفارش کرده است، زیرا سرعت در توبه، کلید قبولی آن است. طبیعی است که توبه باید واقعی باشد و اگر تظاهر به توبه کنیم، خدا حقیقت را می داند. توبهى نجاتبخش قرآن میفرماید: «فَلَوْلَا کانَتْ قَرْيَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَهَآ إِيَمَانُهَآ إِلَّا قَومَ يُونُسَ لَمَّآ آمَنُواْ کشَفْنَا عَنْهُمْ عَذَابَ الْخِزْىِ فِى الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ مَتَّعْنَاهُمْ إِلَى حِينٍ» (يونس، 98) حضرت یونس، سالهاى بسيار مردم را به خداپرستى دعوت کرد؛ ولى از اين ميان تنها دو نفر به او ايمان آوردند، يکى شخصى عابد و ديگرى عالمی حکیم. حضرت به پیشنهاد عابد، مردم را نفرين کرد و از ميان آنان رفت. آن حضرت سوار بر کشتى شد تا به منطقهاى ديگر برود. در ميانهى راه ناگهان کشتى به خاطر مواجه شدن با نهنگى بزرگ، دچار اضطراب گرديد و چيزى نمانده بود تا همه اهل کشتى غرق شوند. صاحبان کشتى تصميم گرفتند براى رفع اين بلا، يک نفر را به دريا بيندازند تا از اين مصيبت رها شوند و قرعه به نام يونس افتاد، لذا او را به دريا انداختند، بلافاصله نهنگ او را بلعيد، امّا به امر الهى از خوردن و هضم او منع گرديد. يونس در تاريکىهاى شکم ماهى و اعماق آب به خروج نابجا و بدون اذن خدا از ميان مردم پى برد و به آن اعتراف کرد، خداوند دعاى او را مستجاب فرمود و او را از آن حال نجات داد. هنگامی که حضرت يونس به شهر بازگشت، ديد كه قوم او هلاك نشدهاند، سبب را پرسيد، گفتند که آن مؤمن حكيم، با ديدن نشانههای عذاب، به مردم هشدار داد و با راهنمايى او از شهر بيرون رفته و به درگاه خدا ناله و توبه كردند. خداوند نیز آنان را بخشید و از عذاب حتمی نجات داد. آرى انسان مىتواند حتى در لبه پرتگاه، خود را حفظ کند و با توبهى به موقع، عذاب الهى را برطرف سازد، چنانکه یونس و قومش با توبه و استغفار نجات یافتند.
سؤالات درس چهاردهم / بازگشت به درگاه خدا
1- آیه 17 نساء، به عجله در چه کاری توصیه میکند؟ الف) کار خیر ب) توبه ج) ازدواج
2- کدام قوم به خاطر توبه نجات یافتند؟ قوم الف) هود ب) یونس ج) عاد
3- شرط پذیرش توبه چیست؟ الف) پشیمانی از گناه ب) جبران گناه ج) هر دو مورد
قرآن میفرماید: «الَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ كَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ إِلَّا اللَّمَمَ إِنَّ رَبَّكَ واسِعُ الْمَغْفِرَةِ...» (نجم، 32) كسانى كه از گناهان بزرگ و زشتىهاى آشكار اجتناب مىكنند، جز گناهان ناخواسته، بىشك پروردگارت (نسبت به آنان) آمرزشش گسترده است. مخالفت فرمان خدا، هر چه باشد، بزرگ است، چون ما بنده ایم و او مولی، ولى با اين حال همه گناهان در يك سطح نيستند، برخى گناهان همچون دروغ و غيبت، زشتى بيشترى دارند و از كيفر سختترى برخوردارند. علاوه بر آنكه زمان گناه، مكان گناه، قصد گناهكار، علم و جهل او نسبت به گناه، اصرار و عدم اصرار بر گناه نيز در آن اثر مىگذارد. امام على عليه السلام فرمودند: بدترين گناه، گناهى است كه انسان آن را سبك يا كوچك بشمارد: «اشد الذنوب ما استخف به صاحبه» بعضى عوامل و شرايط، گناهان کوچک را به كبيره تبديل مىكند، از جمله: اصرار بر انجام گناهان صغيره، سبك شمردن گناه، شادى كردن هنگام گناه، انجام دادن گناه از روى طغيان، مغرور شدن به مهلتهاى الهى، آشكارا گناه كردن، گناه بزرگان و افراد برجسته. نافرمانی خدا، در روح و روان فرد و خانواده واجتماع و در نسل و ذریه انسان، تبعات بسیاری دارد، از جمله: عذاب وجدان، قساوت قلب، سلب نعمت، ردّ دعا، تغيير رزق، محرومیت از عباداتی نظير نماز شب، بلاى ناگهانى، قطع باران، رسوايى و خوارى، كوتاهى عمر، فقر و نادارى، اندوه و بيمارى، تسلط اشرار و... راههاى جبران گناه 1. توبه و جبران بدىها. «إِلَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلًا صالِحاً فَأُوْلئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَنات» 2. انجام كارهاى نيک. «والَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ» 3. استغفار براى خود و ديگران. «فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ» 4. اقامه نماز. «أَقِمِ الصَّلاةَ ... إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ» 5. پرهيز از گناهان كبيره. «إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ... نُكَفِّرْ عَنْكُمْ » 6. انفاق و کمک به مستمندان. «صدقة السر تكفر الخطيئة» 7. حل مشكلات مردم. «من كفارات الذنوب العظام اغاثة الملهوف» 8. ذكر صلوات بر محمد و آل محمد. «فانها تهدم الذنوب ذنباً» استغفار رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونَا بِالْإِيمَان... (حشر، 10) پروردگارا ما و برادرانمان را که در ايمان بر ما سبقت گرفتهاند بيامرز... هم خودمان بايد استغفار کنيم و هم از اولياى خدا بخواهيم که براى ما استغفار کنند. چنانکه قرآن می فرماید: وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوَّاباً رَحِيماً (نساء، 64) و اگر مردم هنگامى كه به خود ستم كردند، نزد تو آمده و از خدا مغفرت مىخواستند و پيامبر هم براى آنان استغفار مىكرد، قطعاً خداوند را توبهپذير و مهربان مىيافتند. البته پيامبر بخشندهى گناه نيست، واسطهى عفو الهى است. بنابراین خطاكار، ابتدا بايد پشيمان شود و به سوى حقّ برگردد، سپس براى استحكام رابطه با خداوند، از مقام رسالت كمك بگيرد.
سؤالات درس سیزدهم / دوری از نافرمانی خدا
1- آیه 32 نجم، دوری از چه گناهانی را شرط آمرزش میداند؟ گناهان الف) کوچک ب) بزرگ ج) ناخواسته
قرآن میفرماید: «وَعَدَ اللهُ الَّذِينَ آمَنُواْ مِنکمْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِى الْأَرْضِ کمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَيُمَکنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِى ارْتَضَى لَهُمْ وَ لَيُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَنِى لَا يُشْرِکونَ بِى شَيْئاً وَمَن کفَرَ بَعْدَ ذَلِک فَأُوْلَئِک هُمُ الْفَاسِقُونَ» (نور، 55) خداوند به کسانى از شما که ايمان آورده و کارهاى شايسته انجام دادهاند، وعده داده است که حتماً آنان را در زمين جانشين قرار دهد، همان گونه که کسانى پيش از ايشان را جانشين کرد، و قطعاً دينى را که خداوند براى آنان پسنديده است، براى آنان استقرار و اقتدار بخشد و از پى ترسشان، امنيّت را جايگزين کند، تا (تنها) مرا بپرستند و چيزى را شريک من نگیرند، و هر کس بعد از اين، کفر ورزد پس آنان همان فاسقانند. بر اساس رواياتی که از امامان معصوم رسیده است، زمان تحقق این وعده الهی، زمان ظهور و حکومت حضرت مهدى عليه السلام است. در قرآن، به حکومت صالحان بر زمین تصريح شده است: «انّ الارض يرثها عبادىَ الصالحون» و سه مرتبه فرموده است: «ليُظهِره على الدّين کلّه»، اسلام بر همهى اديان پيروز خواهد شد. «قُرطبى»، از مفسران اهل سنت در تفسير خود، دربارهى پيروزى کامل اسلام برجهان چند حديث نقل مىکند و مىگويد: در زمين خانهاى نخواهد بود مگر آن که اسلام در آن خانه وارد خواهد شد. پيامبر اکرم در آخرين حج خود در مسير برگشت از مکه در غدير خم، به فرمان خدا حضرت على را جانشين خود قرار داد، آيه نازل شد: امروز دین را برای شما کامل کردم و نعمت را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عموان آیین شما پسنديدم: «ورَضيتُ لکم الاسلام ديناً». در اين آيه نيز، وعده خداوند پيروزى آن دينى است که خدا در غدیر پسنديده است: «دينهم الّذِى ارتضى لهم» و دينى که خدا پسنديده، دینی است که با مکتب اهل بیت معرفی شده است. آری! اسلام، دين آيندهى جهان است و آيندهى تاريخ به سود مؤمنان و شکست کافران خواهد بود. دينی که از سياست جدا نيست، بلکه سياست و حکومتش براى حفظ دين است و هدفش از پيروزى و حکومت برجهان، استقرار دين الهى و نفی طاغوتها و سلطه گران و برقراری امنيّت کامل در سراسر جهان است. در روايات، يکى از نامها و اسامى مبارک حضرت مهدی، «بقيّة اللَّه» است و ما بر او به اين نام سلام مىکنيم: «السلام عليک يا بقية اللَّه فى أرضه». به امام عصر (عجّلاللَّهتعالىفرجهالشريف) «بقيّة اللَّه» مىگويند، چون آن وجود شريف به خواست خداوند براى هدايت مردم، ذخيره و باقى نگهداشته شده است. وقتى آن حضرت در مکه ظهور فرمايند، آیه 86 سوره هود: «بَقِيَّتُ اللهِ خَيْرٌ لَّکمْ إِن کنتُم مُّؤْمِنِينَ» را تلاوت کرده و مىفرمايند: من آن «بقيّة اللَّه»، ذخیره خدا در زمین هستم.
سؤالات درس دوازدهم / وعده قطعی خداوند
1- وعده الهی در آیه 55 نور چه زمانی محقق میشود؟ الف) قیامت ب) زمان ظهور ج) پیش از ظهور
2- در قرآن، به حکومت چه کسانی تصریح شده است؟ الف) عالمان ب) صالحان ج) مجاهدان
3- آیه 86 هود، به کدام لقب امام زمان اشاره دارد؟ الف) بقیت الله ب) حجت الله ج) ثار الله
قرآن میفرماید: «قُلْ لَّا أَسْئَلُکمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى وَ مَن يَفْتَرِفْ حَسَنَةً نَّزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْناً إِنَّ اللهَ غَفُورٌ شَکورٌ» (شورى، 23) (اى پيامبر! به مردم) بگو: من از شما بر اين (رسالت خود) هيچ مزدى جز مودّت ذی القربی را نمىخواهم و هرکس کار نيکى انجام دهد، براى او در نيکويى آن مىافزاييم. همانا خداوند بسيار آمرزنده و قدردان است. بارها در قرآن اين سخن از قول پيامبران مختلف نقل شده که ما از مردم مزد و پاداشى نمىخواهیم. پيامبر اسلام نيز از مردم درخواست مزد مادى نداشت، ولى دو مرتبه از طرف خداوند مأمور شد تا مزد معنوى را که به نفع خود مردم است، از مردم تقاضا کند. يک بار فرمود: من پاداشی جز مودت اهلبیتم نمی خواهم: «الاّ المودّة فى القربى» و یک بار فرمود: من هيچ مزدى نمىخواهم، جز آنکه کسی راه خدا را انتخاب کند: «الاّ من شاء ان يتّخذ الى ربّه سبيلا». آیه ای دیگر، نتیجه مودّت را به نفع خود مردم می¬داند: «قُلْ مَا سَأَلْتُکم مِّنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکمْ إِنْ أَجْرِىَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ وَهُوَ عَلَى کلِّ شَىْءٍ شَهِيدٌ»؛ بگو: هر مزدى که از شما خواستم، آن به نفع شماست، مزد من جز بر خدا نيست و او بر هر چيزى گواه است. بنابراین پيامبراکرم اعلام می¬کند: اگر من از شما مزدى درخواست مىکنم و مىگويم اهل بيتم را دوست بداريد، به خاطر آن است که فايدهى اين کار به خود شما بر مىگردد. زيرا کسى که به اهل بيت معصوم پيامبر علاقه¬مند باشد، از آنان پيروى مىکند و هر کس از رهبران معصوم پيروى کند، از راه خدا پيروى کرده است. مثل معلّمى که به شاگردانش بگويد: من از شما پاداشی نمىخواهم، جز آنکه درس مرا خوب بخوانيد، که طبیعی است فايده اين امر به خود شاگرد برمىگردد. از طرفى مودّت با دو چيز ملازم است: يکى شناخت و معرفت، زيرا تا انسان کسى را نشناسد نمىتواند به او عشق بورزد. دوم اطاعت و تبعیت، زيرا مودّت بدون اطاعت، نوعى تظاهر و رياکارى و دروغ و تملّق است. پس کسانى که راه خود را از راه اهل بيت پيامبرعليهم السلام جدا کردند، راه خدا را پيش نگرفتهاند. اين از ديدگاه قرآن. امّا از نظر عقل. پاداش بايد همسنگ و هموزن عمل باشد. رسالت، جز امامت که ادامه آن است هم وزنى ندارد، مزد رسالت ادامه هدايت است، مزد يک معصوم، سپردن کار به معصوم ديگر است. از سوی دیگر، مگر مىشود بگوييم مسلمانان صدر اسلام مأمور بودند مزد رسالت را بپردازند و نسبت به قُربى مودّت داشته باشند، ولى مسلمانان امروز يا اين وظيفه را ندارند و يا قربايى نيست تا به او مودّت بورزند. اگر مزد رسالت، مودّت قربى است، امروز هم بايد قُربايى باشد تا نسبت به او مودّت و اطاعت داشته باشيم. آرى، امروز بايد نسبت به امام زمان علیه السلام مودّت داشته و مطيع او باشيم.. البتّه اطاعت آن حضرت در زمان غيبت، عمل به پيام او و رجوع به فقهاى جامع الشرایط است. فخررازى از مفسران بزرگ اهل سنّت، در تفسير خود آورده است: همين که آيه مودّت نازل شد، از پيامبر اکرم پرسيدند: قربى چه کسانى هستند؟ حضرت فرمود: علىّ و فاطمه و فرزندانش.
سؤالات درس یازدهم / مودت اهل بیت علیهم السلام
1- پاداش پیامبر از مردم چه بود؟ الف) تلاوت قرآن ب) مودت اهل بیت ج) ذکر صلوات
2- لازمه مودت اهل بیت چیست؟ الف) معرفت ب) اطاعت ج) هر دو مورد
3- در آیه 23 شوری، کدام صفت الهی آمده است؟ الف) شکور ب) علیم ج) رحیم
قرآن میفرماید: «إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَرْ إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ» (سوره کوثر، 3-1) خداوند نسل پيامبر را از خديجه قرار داد. رسول خدا از خديجه دو پسر داشت، به نامهای قاسم و عبدالله، كه هر دو در كودكي از دنيا رفتند. دشمنان حضرت گفتند: او ابتر است و از او پسری نمانده که نام و راه او را ادامه دهد. اما خداوند به او دختری عطا کرد که کوثر بود و نسل او که اهلبیت علیهم السلام باشند، حافظان دین خدا در زمین شدند. این آیه می فرماید: ای پیامبر به تو کوثر عطا کردیم، اما روشن است که پیش از پیامبر، خدیجه دریافت کننده این عطیه بوده و او را به دنیا آورده و در دامان پر مهر خود پرورش داده است و همین کمال به تنهایی، در فضیلت حضرت خدیجه کافی است. در تاریخ آمده است که یکی از همسران پیامبر به آن حضرت گفت: خدیجه پيره زني بيش نبود که از دنیا رفت و خدا بهتر از او را به شما داده است. حضرت عصباني شد و فرمود:" بهتر از او را خدا به من نداد. او به من ايمان آورد، هنگامی که مردم كافر بودند، در اموال خود با من مواسات كرد، هنگامی که مردم مرا محروم ساختند و فرزنداني برايم آورد كه زنان ديگر از آن محروم هستند." خديجه اول زني است كه به رسول خدا ایمان آورد و با آن حضرت در مسجدالحرام نماز جماعت خواند. بانويي كه تا زنده بود، رسول خدا با ديگري ازدواج نكرد. در سه سالي كه در مسلمانان در شعب ابي طالب حصر اقتصادی بودند، اموال خديجه پشتوانه مالي آنان بود. خديجه تنها يك همسر نبود، بلكه در حقيقت يار و همراه و بازوي صادقي براي پيامبر به شمار ميرفت. او در راه حمايت از رسول خدا بیشترین فداكاري و ايثار را از خود نشان داد. قرآن خطاب به رسول خدا می فرماید: «وَ وَجَدَكَ عائِلًا فَأَغْنى» ای پیامبر تو تنگدست بودی و خداوند تو را بی نیاز کرد. یعنی حضرت خدیجه بستر لطف خدا به پیامبر شد. خديجه در شبي كه به خانه پيامبر آمد، صندوقچه تمام اسناد و اموال خود را تحويل پيامبر داد و گفت: اين دارائي من است و خود نيز كنيز تو هستم. وقتي هم كه ميخواست از دنيا برود، حتي پارچهاي براي كفن نداشت. فاطمه را خدمت پيامبر فرستاد كه عبائي را كه هنگام وحي بر سر مياندازيد، كفن من كنيد. آن بانوی بزرگوار در دهم رمضان سال دهم بعثت در سن 65 سالگي در شعب ابي طالب از دنيا رفت. رسول خدا با دست خود او را در قبرستان حجون مكه دفن كرد و آن قدر در مصيبت خديجه ناراحت بود كه آن سال را عام الحزن نام نهاد. بعد از وفات خديجه، پيامبر اكرم گاه و بيگاه گوسفندي ذبح مينمود و گوشت آن را ميان دوستان آن بانو تقسيم ميكرد و بدين وسيله نام و ياد او را گرامي ميداشت. قرآن میفرماید: «إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَرْ إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ» (سوره کوثر، 3-1) خداوند نسل پيامبر را از خديجه قرار داد. رسول خدا از خديجه دو پسر داشت، به نامهای قاسم و عبدالله، كه هر دو در كودكي از دنيا رفتند. دشمنان حضرت گفتند: او ابتر است و از او پسری نمانده که نام و راه او را ادامه دهد. اما خداوند به او دختری عطا کرد که کوثر بود و نسل او که اهلبیت علیهم السلام باشند، حافظان دین خدا در زمین شدند. این آیه می فرماید: ای پیامبر به تو کوثر عطا کردیم، اما روشن است که پیش از پیامبر، خدیجه دریافت کننده این عطیه بوده و او را به دنیا آورده و در دامان پر مهر خود پرورش داده است و همین کمال به تنهایی، در فضیلت حضرت خدیجه کافی است. در تاریخ آمده است که یکی از همسران پیامبر به آن حضرت گفت: خدیجه پيره زني بيش نبود که از دنیا رفت و خدا بهتر از او را به شما داده است. حضرت عصباني شد و فرمود:" بهتر از او را خدا به من نداد. او به من ايمان آورد، هنگامی که مردم كافر بودند، در اموال خود با من مواسات كرد، هنگامی که مردم مرا محروم ساختند و فرزنداني برايم آورد كه زنان ديگر از آن محروم هستند." خديجه اول زني است كه به رسول خدا ایمان آورد و با آن حضرت در مسجدالحرام نماز جماعت خواند. بانويي كه تا زنده بود، رسول خدا با ديگري ازدواج نكرد. در سه سالي كه در مسلمانان در شعب ابي طالب حصر اقتصادی بودند، اموال خديجه پشتوانه مالي آنان بود. خديجه تنها يك همسر نبود، بلكه در حقيقت يار و همراه و بازوي صادقي براي پيامبر به شمار ميرفت. او در راه حمايت از رسول خدا بیشترین فداكاري و ايثار را از خود نشان داد. قرآن خطاب به رسول خدا می فرماید: «وَ وَجَدَكَ عائِلًا فَأَغْنى» ای پیامبر تو تنگدست بودی و خداوند تو را بی نیاز کرد. یعنی حضرت خدیجه بستر لطف خدا به پیامبر شد. خديجه در شبي كه به خانه پيامبر آمد، صندوقچه تمام اسناد و اموال خود را تحويل پيامبر داد و گفت: اين دارائي من است و خود نيز كنيز تو هستم. وقتي هم كه ميخواست از دنيا برود، حتي پارچهاي براي كفن نداشت. فاطمه را خدمت پيامبر فرستاد كه عبائي را كه هنگام وحي بر سر مياندازيد، كفن من كنيد. آن بانوی بزرگوار در دهم رمضان سال دهم بعثت در سن 65 سالگي در شعب ابي طالب از دنيا رفت. رسول خدا با دست خود او را در قبرستان حجون مكه دفن كرد و آن قدر در مصيبت خديجه ناراحت بود كه آن سال را عام الحزن نام نهاد. بعد از وفات خديجه، پيامبر اكرم گاه و بيگاه گوسفندي ذبح مينمود و گوشت آن را ميان دوستان آن بانو تقسيم ميكرد و بدين وسيله نام و ياد او را گرامي ميداشت.
سؤالات درس دهم / حضرت خدیجه سلاماللهعلیها
1- حضرت زهرا، عطیه خدا به چه کسی است؟ الف) رسول خدا ب) حضرت خدیجه ج) هر دو مورد
2- اولین زنی که به رسول خدا ایمان آورد، که بود؟ الف) حضرت خدیجه سلاماللهعلیها ب) حضرت فاطمه سلاماللهعلیها ج) آمنه سلاماللهعلیها
3- اموال حضرت خدیجه در کجا مصرف شد؟ الف) حصر مکه ب) جنگ بدر ج) جنگ احد
*نکتهی اول: قرآن کریم دلیلش را در آیات متعددی بیان کرده است. از جمله این آیه که میفرماید: «یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ» (بقره/۲۱) مردم خدا را بپرستید،چزا؟چون «الَّذی خَلَقَکُمْ» چون شما را آفریده است. مثل اینکه به دانشآموزی میگوییم: این آقا را احترام کن، چون معلم توست. این آقا را احترام کن چون پدرت است. میگوید: خدا را بپرستید چون شما را آفریده است. بالاخره از عدم به وجود آورده است. نعمت داده است. ندای فطرت به شما این را میگوید. نیاز شما این را میگوید. «أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّه» (فاطر/۱۵) در واقع عبادت یک اهرم است. اهرمی است که در همین دنیا انسان از آن برای رشد و تعالی کمک میگیرد. اینطور نیست که شما فکر کنید عبادت یک صندوقچهای در قیامت است، اینها را ما در آن صندوقچه جمع میکنیم، روز محشر به درد ما میخورد. نه! قرآن کریم میفرماید: «وَ اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاه» (بقره/۴۵) در همین دنیا از نماز کمک بگیرید. از روزه کمک بگیرید.
برخورد اسلام با متخلفان اقتصادی 1- کیفر سخت برای مسئولان متخلف داریم «یغفر للجاهل سبعین مرة قبل ان یغفر للعالم ذنبٌ واحد» یعنی اگر عالم گناه کند توبیخش چند برابر است. خدا به پیغمبر میگوید: نزدیک بود، «تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئاً قَلِيلًا» (اسراء/74) نزدیک بود کمی به آنها منحرف شوی، اگر این کار را میکردی عذاب تو پیغمبر هم دو برابر بود. «إِذاً لَأَذَقْناكَ ضِعْفَ الْحَياةِ وَ ضِعْفَ الْمَماتِ» قاری: «إِذاً لَأَذَقْناكَ ضِعْفَ الْحَياةِ وَ ضِعْفَ الْمَماتِ ثُمَّ لا
اسراف مسألهاي است كه همه ما به آن مبتلا هستيم و قناعت هم كم است. اين صفهايي كه ميبينيد، بسياري كاذب هستند و مقداري هم واقعي! چون هر كس ميگويد: چون نوبتمان است، اسم بنويسيم و بگيريم. چندي پيش يك ماشين ريش تراشي به يك پيرزن افتاده بود، يا موتور به كسي ميافتد كه استفادهاي ندارد ولي ميگويد حقمان است. سيگاري نيست ولي اسم مينويسد، با اينكه نياز ندارد ميگويد: چون سهممان است بگيريم.
در جمهوري اسلامي كوپني، بدين صورت در حال شكل گيري است كه ميگويند چون سهممان است بگيريم و اين بداست. عوامل اسراف، چگونگي اسراف كار شدن، وضع اسراف كار، و اينكه اسراف چيست؟
و سيماي اسراف كار، امااسراف كاري چيست؟
«مَنْ أَعْطَى فِي غَيْرِ حَقٍّ فَقَدْ أَسْرَفَ»(بحارالأنوار، ج66، ص261) كسي كه در غير حق پول خرج كند اسراف كرده است. پس هر كسي كه در راه حق نباشد و باطل باشد اسراف است. مثلاً براي كراوات پول بدهد يا يراي چيزهاي تزئيني، مد، دكور، هوس، باطل پول بدهد.
«إِنَّمَا السَّرَفُ أَنْ تَجْعَلَ ثَوْبَ صَوْنِكَ ثَوْبَ بِذْلَتِكَ»(كافى، ج6، ص441) اگر لباس مهماني را در خانه بپوشيد، اسراف است. البته خان مها به اين حديث عمل ميكنند و لباسهاي خوبشان را براي ميهماني ميگذارند و براي شوهرشان نميپوشند. اگر با لباس نو روي خاك بنشينيد اسراف است. «إِنَّمَا السَّرَفُ أَنْ تَجْعَلَ ثَوْبَ صَوْنِكَ ثَوْبَ بِذْلَتِكَ» يعني لباس ميهماني را لباس كار و خانه قرار بدهي. اگر كسي در خانه با كفش شبرو راه برود اسراف است. و يا با كفش روي قالي راه برود.
از موارد حماقت اين است كه انسان اسراف كند و گمان كند شخصيت ميآورد و بگويد با كفش روي فلان فرش راه رفتيم. حتي روي موكت هم نبايد با كفش رفت. حتي سخاوت زياد هم اسراف است.
يعني سخاوت مقداري دارد و بيش از آن مقدار اسراف است.
حديث داريم شخصي هر چه داشت صدقه داد و سخاوت كرد و بخشيد و براي فرزندانش هم ارثي نگذاشت. پيامبر فرمود: اگر ميدانستم، اجازه نميدادم در قبرستان مسلمانها دفن شود و كسي حق ندارد وقتي فرزند دارد اموالش را ببخشد و بعد از خود، گدا راه بيندازد. و بايد اينقدر بگذارد تا فرزندانش به گدايي نيفتادند.
«أَدْنَى الْإِسْرَافِ هِرَاقَةُ فَضْلِ الْإِنَاءِ وَ ابْتِذَالُ ثَوْبِ الصَّوْنِ وَ إِلْقَاءُ النَّوَى»(كافى، ج6، ص460) اگر كسي آب بخورد و باقي مانده آبش را بيرون بريزد، اسراف است يا خرما بخورد و هسته آن را دور بريزد. «إن من السرف أن تأكل كلما اشتهيت»(مجموعةورام، ج2، ص229) اينكه انسان به هر چيزي رسيد بخورد و چيزي هم ميخورد كه ديگري راخنثي نمايد. مثلاً خرما و هندوانه، سپس چايي نبات و كاهو سكنجبين، كه در گرمي و سردي متضاد هم هستند تا گرمي وسردياش نكند. اگر انسان هر چيزي خورد اسراف است.
اگر كسي درجايي بنشيند كه جارو نشده است اسراف كرده است.
مثلاً در سربازي يا جبهه پتوي نو را روي زمين مياندازند و ميگويند: براي همين كار است در صورتي كه اين طور نيست و اسراف است چون پتو براي پهن كردن روي خاك و زمين نيست، بلكه گوني براي انداختن روي زمين است و بعد روي گوني ميتوان پتو انداخت.
اگر چيزي به درد بدن ميخورد اسراف نيست: «لَيْسَ فِيمَا أَصْلَحَ الْبَدَنَ إِسْرَافٌ»(كافى، ج4، ص53) مثلاً پول كيسه و صابون حمام زياد شده است، اسراف نيست ولي آب ريختن زياد در حمام اسراف است. زنها به خاطر ريختن آب زياد در حمام مرتكب گناه زيادي ميشوند. محكم نبستن شير آب يا زياد دم كردن چاي يا نيمه خورد كردن غذا و ميوه همه اسراف است. و همين طور پوشيدن لباس مهماني در خانه و يا دورانداختن هسته خرما و نشستن روي خاك و هر چيزي كه به بدن ضرر بزند و در راه باطل باشد.
ترجمه به روز قیامت قسم مىخورم. و به نفس ملامتگر قسم مىخورم (که شما پس از مرگ زنده خواهید شد.) آیا انسان مىپندارد که استخوانهاى او را (بعد از مرگ) جمع نمىکنیم؟ بلکه ما قادریم (خطوط سر) انگشتان او را (بار دیگر) درست کنیم، ولى انسان مىخواهد راه فسق و فجور را پیش روى خود باز کند. (لذا از روى تردید) مىپرسد: روز قیامت چه وقت است؟ نکته ها این سوره و سوره بلد با جمله «لا اُقسم» آغاز شده است. به گفته بسیارى از مفسّران، حرف «لا» براى تأکید است ولى بعضى آن را براى نفى مىدانند، یعنى مطلب به قدرى روشن است که سوگند نمىخورم. شاید شباهت قیامت با نفس لوّامه که هر دو مورد قسم واقع شدهاند، در این باشد که در دنیاى کوچک وجود انسان دادگاهى به نام نفس لوّامه وجود دارد، در عالم هستى نیز دادگاهى به نام قیامت قرار دارد.(۱۵۶) پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله به ابن مسعود فرمود: اعمال خوب را زیاد انجام بده که نیکوکار و بدکار، هر دو در قیامت پشیمان خواهند بود. نیکوکاران از این که چرا کارهاى نیک بیشترى انجام ندادهاند و بدکاران از کوتاهىها و تقصیر خود. سپس فرمود: آیه «و لا اقسم بالنفس اللوّامة» شاهد و گواه این مطلب است. نفس در قرآن در قرآن و روایات و دعاها، چند گونه نفس براى انسان تصویر شده است: الف) نفس امارّة: که همواره انسان را به بدىها فرمان مىدهد و اگر با عقل و ایمان مهار نشود، انسان را به سقوط و تباهى مى کشاند. در قرآن مى خوانیم: «انّ النّفس لامّارة بالسوء الاّ ما رحم ربّى» به درستى که نفس (انسان را) به کارهاى زشت و ناروا فرمان مىدهد مگر آن که پروردگارم رحم کند. این نفس، آنقدر خواهش و خواسته خود را تکرار مىکند تا انسان را گرفتار سازد. حضرت على (ع) مى فرماید: نفس امّارة همچون فرد منافق تملّق انسان را مىگوید و در قالب دوست جلوه مىکند تا بر انسان مسلّط شود و او را به مراحل بعد وارد کند. قرآن کریم در سوره یوسف مىفرماید: پس از آن که برادران یوسف، بنیامین را در سرزمین مصر به جاى گذاشته و به نزد پدر برگشتند و ماجراى دستگیر شدن او به اتهام سرقت بیان کردند، حضرت یعقوب به آنان فرمود:«بل سوّلت لکم انفسکم» بلکه نفس، این کار زشت را براى شما زینت داد و شما را به سوى آن کشاند.
ترجمه حادثه کوبنده. آن حادثه کوبنده چیست؟ و تو چه دانى آن حادثه کوبنده چیست؟ روزى که مردم مانند پروانه ها پراکنده باشند. و کوهها مانند پشمِ رنگارنگِ زده شده. پس هر کس کفّه هاى (عمل خیرش در) ترازویش سنگین باشد، پس او در زندگى رضایت بخشى است. ولى هر کس کفّههاى (کار خیرش در) ترازویش سبک باشد، پس در آغوش آتش است. و تو چه دانى آن چیست؟ آتشى سوزان.
«قارعة» از «قرع» به معناى کوبیدن چیزى بر چیزى است. یکى از نامهاى قیامت، «قارعة» است، زیرا با صیحه کوبنده آغاز مىشود و عذاب آن کوبنده است. در روایات مىخوانیم: حضرت علىعلیه السلام و فرزندان معصومش، میزان و معیار سنجش اعمال انسانها در قیامت هستند. شاید دلیل آنکه کلمه «موازین» به صورت جمع آمده، این باشد که کارهاى گوناگون انسان با ابزارهاى گوناگون سنجیده مىشود و هر کار، میزان مخصوص به خود را دارد. «موازین» جمع «میزان» به معناى وسیله سنجش است و روشن است که اعمال انسان، امرى مادى و داراى وزن و جرم نیست که با ترازوهاى معمولى سنجیده شود، بلکه هر دسته از اعمال انسان، معیار سنجش مخصوص به خود دارد. مادر براى همه فرزندان، مأوى و پناهگاه است، اما در آنجا مادر و پناهگاه گروهى از انسانها دوزخ است. «هاویة» از «هَوى» به معناى سقوط است و دوزخ، محلّ سقوط گروهى است. «حامیة» از «حَمى» به معناى شدّت حرارت است. کوههاى رنگارنگ در اثر قطعه قطعه شدن و خورد و خاک شدن، مثل پشم زده رنگارنگ مى شوند. «کالعهن المنفوش» «منفوش» از «نفش» به معناى باز کردن و کشیدن پشم است تا آنجا که اجزاى آن از هم بگسلد. سبک و سنگینى مخصوص مادیات نیست. لذا به سخنان بى محتوى مىگویند: سخن سبک. شاید مراد از «ثقلت موازینه» و «خفّت موازینه» ارزش و کیفیّت عمل باشد و شاید هم مراد، قلّت و کثرت آن باشد. حضرت على (ع) فرمودند: مراد از سبکى عمل، کم بودن عمل و مراد از سنگینى عمل، زیادى آن است. «قلّة الحساب و کثرته» شخصى سلمان را تحقیر کرد که تو کیستى و چیستى؟ پاسخ داد: اول من و تو نطفه و آخر من و تو مردار است. این دنیاست، اما در قیامت، «مَن ثقلت موازینه فهو الکریم و من خفّت موازینه فهو لئیم» هر کس میزان او سنگین باشد، تکریم مىشود و هر کس سبک باشد، تحقیر و ملامت خواهد شد.
پیام ها ۱- قیامت، کوبنده مستکبران و روحیه هاى متکبّرانه است. «القارعة ما القارعة» ۲- قیامت فراتر از فکر بشر است. حتى پیامبر بدون بیان الهى از آن خبر ندارد. «و ما ادراک ما القارعة» ۳- قیامت روز تحیّر و سرگردانى بشر است. «کالفراش المبثوث» ۴- بهشت را به بها دهند نه بهانه. «من ثقلت موازینه فهو فى عیشة راضیة» ۵ - زندگىِ سراسر شاد، مخصوص قیامت است. زیرا در دنیا در کنار کامیابىها، دغدغه بیمارى، سرقت، حسادت، از دست دادن و گذرا بودن هست. «عیشة راضیة» ۶- رضایت از زندگى، از نشانه هاى جامعه بهشتى است. «فهو فى عیشة راضیة» ۷- مبناى کیفر و پاداش، عمل است که با ترازوى عدل سنجیده مىشود. «ثقلت موازینه... خفّت موازینه»
1- «وَ إِنَّها لَكَبيرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخاشِعينَ» خيلي از همسرها ميپرسند، كه همسر ما نسبت به نماز سنگين است. بچهي ما سنگين است. دامادم، عروسم، معلمين آموزش و پرورش، جوان است نماز ميخواند ميگويد: داداشم نماز برايش سنگين است. چه كنيم؟ قرآن ميگويد: دليل اينكه نسبت به نماز سنگين است، «إِنَّها لَكَبيرَةٌ» كبير يعني چه؟ سنگين و بزرگ است. «إِلاَّ عَلَى الْخاشِعينَ» آن كسي كه نماز برايش سنگين است، معلوم ميشود خشوع ندارد. من مكرر گفتم ولي از چيزهايي است كه بايد صد بار ديگر هم بگوييم. اين خشوع يعني چه؟ ميگويند: «في صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ» (مؤمنون/2) آدم خاشعي است. خشوع يعني شرمنده شود. آنهايي كه نماز نميخوانند شرمنده خدا نيستند. يك دوربين به آنها بدهي ميگويد: مرا شرمنده كردي. خجالت مند كردي. اما خدا يك جفت دوربينش داده، هيچ به خدا نميگويد: شرمندهام. با اينكه اين دوربين دهها امتياز بر آن دوربين دارد. ظريفتر، سبكتر، نود سال فيلمبرداري ميكند، عكسش را عوض نميكنيم. هم ساده برميدارد و هم رنگي، هم از دور برميدارد و هم از نزديك، از سه زاويه عكس برميدارد. خودش اتوماتيك حفاظت شده، با اشك شور چون چشم با پي است، پي فاسد ميشود، مگر اينكه در آب و نمك باشد، با مژه، با پلك، با ابرو، ما دوربين نزدمان مهم است ولي چشم براي ما مهم نيست.
با دو، سه مثقال پي رابطهي ما با هستي قطع ميشود. شما اين را ببند. رابطهات با تمام هستي قطع ميشود. باز ميكني،با همهي هستي برقرار ميشود. خدا بين شما و هستي را با دو سه مثقال پي برقرار كرده است. عرض كردم اين را من خودم هم خاطرم جمع است كه تكرار كردم، ولي دوست دارم اينقدر تكرار كنم كه تقريباً همهي مردم ايران بشنوند. چون هر دفعه كه ما ميگوييم يك مقداري از مردم ميشنوند و عدهاي پاي تلويزيون نيستند.
تلويزيون يك فيلمي را مكرر نشان داد. پيرمردي با جوانش پارك رفتند. پيرمرد از جوان پرسيد: اين چيه؟ گفت: گنجشك است. لحظاتي گذشت، گفت: چيه؟ دوباره گفت: گنجشك است. منتهي يك خرده تند تر. دفعهي سوم جوان گفت: پدر گنجشك است! چند بار بگويم! با تشر گفت. پيرمرد رفت دفترچه خاطرات را آورد خواند، گفت: پسر يك زماني كوچولو بودي، تو را در همين پارك آوردم. دهها بار پرسيدي: اين چيه؟ گفتم: عزيزم گنجشك است! قربانت بروم گنجشك است. دهها بار من گفتم قربانت بروم، گنجشك است. تو دفعهي سوم سر من داد زدي؟ اين پسر شرمنده شد. اين را خشوع ميگويند. خشوع يعني انسان شرمنده شود. خدايا من شرمندهي تو هستم!
دولت به ما يك سيم برق ميدهد، تا پولش را ندهيم ميآيد قطع ميكند. تو صبح تا شب به ما خورشيد ميدهي، «وَ جَعَلْنا سِراجاً وَهَّاجاً» (نباء/13) ما يك گلدان ميخواهيم درست كنيم، كلي بايد خرج كنيم. جنگلها را، دهها هكتار در دهها هكتار براي ما سبز نگه ميداري. شرمندهام، يك خرده آب به ما ميدهند، پول از ما ميگيرند. دائماً در زمستان كه هست باران ميفرستي فكر تابستان و هندوانههاي ما هستي. زمستان باران ميفرستي كه ما در تابستان بي ميوه نباشيم. شرمندهام!
ما براي اينكه به نماز دعوت كنيم بايد نعمتهاي خدا را يادمان بياوريم. اين آقايي كه به شما حقوق ميدهد مگر چقدر ميدهد كه از پاي ميز بلند نميشوي. آخر نعمتهاي خدا كه فوق اين است، بلند شو نمازت را بخوان. «وَ إِنَّها لَكَبيرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخاشِعينَ» اشكال دارد اين آيه را با هم دوبار بخوانيم؟! اين آيه را حفظ كنيم. «وَ إِنَّها لَكَبيرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخاشِعينَ»يك، دو، سه... محكم بخوانيد! {همه حضار با هم ميخوانند}
آيهي دوم، قرآن ميگويد: «فَاذْكُرُوني أَذْكُرْكُمْ» (بقره/152) ياد من باشيد، من هم ياد شما هستم. اگر به شما بگويند: هركس تلفن كند، به مقام معظم رهبري خودش گوشي را برميدارد. همهي ايران زنگ ميزنند، ميگويند: ببينيم صداي خودش است! يك نفر خودش گوشي را برميدارد، بگويند: رئيس جمهور خودش گوشي را برميدارد. ميگويد: تو ياد من باش، خودم گوشي را برميدارم. «فَاذْكُرُوني أَذْكُرْكُمْ» ياد من باش، ياد شما هستم.ما اگر ياد خدا نباشيم، ياد چه كسي باشيم... ياد خدا خيلي مهم است. آنوقت اگر ما ياد خدا باشيم چيزي گير خدا نميآيد، ما اگر ياد خدا باشيم چيزي گير خدا نميآيد، اما خدا توجه به ما كند خيلي چيز گير ما ميآيد. «فَاذْكُرُوني أَذْكُرْكُمْ» دو كلمهاي، «فَاذْكُرُوني» ياد من باشيد. «أَذْكُرْكُمْ»!
ذكر خدا چيست؟ بالاترين ذكر خدانماز است، «أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْري» (طه/14) بالاترين ذكر خدا قرآن است. «نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْر» (حجر/9) يعني «نَحْنُ نَزَّلْنَا القرآن».
مشكلات، مقدمه رشد و پرورش انسان
جملهي سوم، «عَسى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُم» (بقره/216) اين هم جملهي قشنگي است. خيلي از مشكلات را حل ميكند. «عَسى» يعني چه بسا، «عَسى أَنْ تَكْرَهُوا» چه بسا شما كراهت داريد، «شَيْئاً» از چيزهايي بدتان ميآيد. «وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُم» ولي به نفع شماست. اينطور نيست كه من خوشم نميآيد. ممكن است خوشمان نيايد، اما خير ما در آن باشد. شما ماشينت به نرده ميخورد، ناراحت ميشويد، «تَكْرَهُوا» كراهت داريد، ناراحت ميشويد. اما وقتي ميآيي پايين ميگويي: اوه، خوب شد به نرده خورد. اگر نرده نبود، در دره ميافتادم. گاهي وقتها يك بيماري جلوي يك بيماري سختي را ميگيرد. ما نميدانيم در اين هستي چه خبر است.
يكي از خادمين امام رضا ميگفت: چهارپايههاي چوبي است كه روي آن ميروند و گلدانهايي كه روي قبر است عوض ميكنند. ميگفت: دختري بود غش ميكرد، دكتر و درمان هم چارهاي نينديشيده بودند، يا چارههايشان مفيد نبود. باباي دختر، اين دختر را حرم آورد. گفت: دختر جان، خودت پاي ضريح امام رضا برو بگو: من كه خسته شدم. دختر در جمعيت رفت و خودش را به ضريح چسباند. اين بنده خدا كه چهارپايه گذاشته بود گلدان را جا به جا كند، رفت گلدان كهنه را بدهد و گل نو روي قبر بگذارد.اين گلدان از دستش افتاد و خورد روي سر اين دختر! خون فوّاره زد! حالا رفتيم به امام رضا توسل پيدا كنيم، بدتر شد! هيچي، دختر را بيمارستان آوردند، ميگفت: اين خادم ميگفت، من هم كه گلدان عوض ميكردم منتظر بودم بيايند مرا بگيرند. بگويند: دختر مرا...! يك روز، دو روز ديديم هيچكس سراغ ما نيامد، بعد از چند روز ديدم كه يك كسي با شيريني و گل آمده، گفت: آن كسي كه گلدان را برداشت كه بود؟ گفتم: من، من منتظر هستم كه ببينم هرچه جريمه است بدهم. گفت: نه، يك رگي پاره شد، مقداري كه خون آمد، مرض حملهي دختر من هم خوب شد. حالا آمدم به شما شيريني بدهم. ما نميدانيم چه سختيهايي...
جواني عاشق دختري شد، خيره خيره نگاه كرد، رفت ببيند اين دختر كيست و خانهاش كجاست، همينطور كه ميرفت سرش به يك ديوار خورد. يك كلوخي پرت شد و سر و صورتش خوني شد. برگشت امام ايشان را ديد. گفت: چرا صورتت خوني است؟ گفت: آقا راستش را بخواهي چنين شده است. گفت: خدا تو را دوست دارد. چون دوستت دارد وسط كار حال تو را گرفت. اگر تو را دوست نميداشت رهايت ميكرد بروي تا به فساد برسي. خدا دوستت داشته كه وسط راه حال تو را گرفته است. قرآن ميفرمايد: «عَسى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً» خيلي وقتها چيزي را دوست نداري «وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُم».
من تا حالا به بسياري از پيرمردها گفتم: حتي به بعضي از پيرزنها گفتم: ميخواهي برگردي دوباره جوان شوي؟ گفت: نه، نه! اگر اين تلخيها نبود، همه به دنيا ميچسبيديم. تلخيها باعث ميشود كه انسان بگويد: خوب اين همه بچه شد ما اين همه جان كنديم؟ اين تلخي كه از بچهات ميبيني، اين همين شيريني است. يعني دل به هيچكس خوش نكن. دل به هيچكس خوش نكن. به پول دل خوش نكن. ميبيني پول داشتي و همين پول باعث ذلت تو شد. به مدرك دكترا دل خوش نكن. ممكن است همين مدرك دكترا عامل سقوط تو شود. به شهر بزرگ دل خوش نكن. ممكن است همين شهر بزرگ عمرت را دارد ميسوزاند. هركس در تهران زندگي كند ميانگين سه ساعت تقريباً، ميانگين روزي سه ساعت عمرش در ماشين است. سه ساعت يك هشتم 24 ساعت است. يعني ما يك هشتم عمرمان در ماشين است. يعني تمام هشتاد سالههاي تهران هفتاد سال عمر ميكنند. اگر تفرش زندگي ميكرد، اگر نائين زندگي ميكرد، مراغه زندگي ميكرد، اگر شهرهاي جهرم و جيرفت زندگي ميكرد هشتاد سالش، هشتاد سال بود. آمده تهران آنوقت آنجا خانهاش بزرگ است، اينجا خانهاش تنگ است، عوضش پشت خانهاش سنگ مرمر است. در خانه خفه ميشود، پشت خانه سنگ مرمر است. ده سال هم از عمرش كم شده، متوجه هم نيست! آنوقت آن زن جهرمي و مراغهاي و نائيني ميگويد كه: ما شانس نداريم، شوهر خواهر ما تهران رفت... اوه... چي چي سوت ميكشي! هوا سالم ميخوري،
تبليغ در شهرهاي كوچك آسان است. مثلاً در يك شهر كوچك با يك جعبه پرتقال ميشود بيست نفر، پنجاه نفر را جمع كرد. تهران هركس ميخواهد در يك جلسهي نهجالبلاغه بيايد، فكر ميكند يك ساعت و نيم برود و يك ساعت و نيم برگردد، يك ساعت و نيم يك پروژه است. ولي شهرهاي كوچك، كلاسهايش، درسهايش، صله رحمش... فاصلههاي دور صله رحم را ساليانه كرد. فقط عيد! سه سالي يكبار و دوبار، مرگ و عزايي باشد.شهرهاي كوچك ارتباطاتشان نزديكتر است. انوقت ما گاهي وقتها ديگر در روستاها هم زمين ورزش ميسازيم. در روستا زمين ورزش ساختن مثل فواره در اقيانوس اطلس است. آخر روستا آب است و خاك است و اصلاً خود ورزش بهترين كشاورزي است. ما از بچه روستايي بيل ميگيريم، فوتبال دستش ميدهيم.بعد هم فكر ميكنيم خدمات ارائه داديم. نخير! كار بيخودي كردي. فكر ميكنيم اگر قالي ابريشمي را كنار بگذاريم، دستهايمان را لاك بزنيم، ماشين نويس شويم، اين ايجاد اشتغال است. اين ايجاد اشتغال نيست. تو هم نباشي كس ديگري ماشين مينويسد. قالي ابريشم چند ميليون آدم را به نان رسانده است. چند ميليون آدم را به نان رسانده است؟ حالا من ديپلم هستم باز هم قالي ببافم؟ اصلاً فكر ما عوض شده است. ما فكر ميكنيم ديپلم قالي ببافد ننگ است. اگر كسي مثلاً ليسانس بگيرد و كار كند ننگ است، ولذا هي دنبال اداره ميگرديم. اين مشكل را ما كراهت داريم از كار.
همسر بنده در اول جوانياش سال اول ازدواج يك قالي ابريشمي بافت. آن سرمايه شد براي اينكه ما داديم و يك خانه رهن كرديم. آن خانهي رهن را بعد خانهي خشتي خريديم. بعد خانهي آجري خريديم. الآن بخشي از زندگي من به خاطر همان هنر خانم من است. چند تا از اين خانمهاي ماشين نويس شوهرهايشان را خانهدار كردهاند؟ 500 تومان ميگيرند، بايد صد تومان هم رويش بگذارند، پول آرايش را بدهند، با پيراهن ساده كه نميشود اداره رفت. ما در دنياي خيال هستيم. مسؤولين ما فكر ميكنند در روستا زمين ورزش بسازند، پول زمين ورزش را به روستايي بدهيد چاه آب بزند. هرچه ميخواهد ورزش كند، در همان كشاورزي ورزش هست. خدا در كشاورزي ورزش جاسازي كرده است. اصلاً عبادات ما پايهاش در ورزش است. ميگويد: هر قدمي كه براي نماز برداري. هر قدمي كه براي تحصيل علم برداري. هر قدمي كه براي صله رحم برداري. يعني ثوابها را روي قدم زدن برده است. اسلام اتوماتيك ورزش را گذاشته است.
ما صله رحم نمي كنيم، مسجدمان هم خلوت است، صله رحم هم سالي يكبار است، آنوقت ميگوييم چه كنيم؟ميگوييم: 5تومان رنو بگذاريم، مردم به اسم روزي با نميدانم چه... با عمل سزارين، با زور رنو، مردم را ميكشانيم چند قدم راه بروند.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
ما دعا را یک رابطهی معنوی با خدا میدانیم و فقط یک حالت تعبد و عرفان و توسل و… البته اینها هست و همه درست است اما گاهی آدم یک مسألهای را خدمت شما بگویم. شنیدم مرحوم شهید بهشتی هم یک چنین عقیدهای دارد ولی من هم روی حساب تجربه عقیده خودم همین است و خیلی از کارهای من روی همین عقیده است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
یک نامهی بسیار خوبی استاندار خوزستان زمان امام صادق که از طرف حکومت بنی عباس نصب شده بود ولی شیعه بود از امام پرسید من استاندار شدم، چه کنم شما از من راضی باشید؟ آن نامه و جواب
1- اولین زائر امام حسین علیهالسلام در کربلا 2- جایگاه عقل در فرهنگ اسلامی 3- جایگاه اهل بیت در نزد رسول خدا علیهمالسلام 4- دین، یک مجموعه به هم پیوسته، نه از هم گسسته 5- نقش صله رحم در زندگی دنیا 6- اخلاق کریمانه پیامبر گرامی اسلام 7- ارزش علم و عالم در فرهنگ اسلامی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
عزیزان پای تلویزیون بحث را غروب اربعین میبینند، اربعین 99، ما در هر سال به اربعین که میرسیدیم معمولاً یک چیزهایی را گفتیم، امسال میخواهیم یک حدیث معروفی است که هرکس چهل حدیث را حفظ کند، قیامت با فقها محشور میشود. دوست دارم انشاءالله خدا کمک کند، بتوانم انجام بدهم. در نیم ساعت، 25 دقیقه میخواهم چهل حدیث بخوانم که انشاءالله اینهایی که پای تلویزیون هستند، این چهل حدیث را گوش بدهند، انشاءالله ذخیره میشود برای آیندهشان.
1- تأثیر لقمه حرام، در تربیت فرزندان 2- خطر گسترش ربا، به جای قرض الحسنه 3- خطر آرزوهای دور و دراز و محاسبات خیالی 4- ترک بحث و جدل، در گفتگوهای خانوادگی و اجتماعی 5- خطر تفسیرهای نادرست از قرآن 6- خطر اسراف و تبذیر در ادارات دولتی 7- خطر گسترش نفاق و دورویی در افراد جامعه
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
چون اجتماع نداریم آمدیم در اردوگاه آموزش و پرورش یک جایی را پیدا کردیم با عزیزان صحبت کنیم. بحث ما در این زمینه است که پیغمبر اسلام نگرانیها و دغدغههایش چیست؟ ما امت پیغمبر هستیم. یک کسی یک باغچه و باغ داشته باشد و پیر هم شده باشد، همهاش میگوید: من از دنیا بروم این درخت خشک میشود. برای درختها، ما حتی سراغ داریم باغبانی آمده دیده درختهایش خشک شده گریه کرده است. برای درخت! حالا پیغمبر ما دغدغههایش چیست؟ «إِنَ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَي أُمَّتِي مِنْ بَعْدِي» نگرانیهای پیغمبر اسلام، روایات زیاد است، من فشردهای از چند حدیث را خدمت شما بگویم. 1- «هَذِهِ الْمَكَاسِبُ الْحَرَامُ» لقمه حرام، قرآن برای لقمه حلال و حرام آیاتی دارد. گاهی مستقیم میگوید: «لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْياءَهُمْ» (اعراف/85) کم فروشی نکنید، لقمه حرام است. گاهی میگوید: «وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِين» (مطففین/1) وای بر کم فروشها، لقمه حرام است. گاهی میگوید: هنر اصحاب کهف این بود که وقتی غذا می خواستند میگفتند: «أَيُّها أَزْكى طَعاماً» (کهف/19) آیه قرآن است. یعنی یک طعام بده که پاک باشد.
1- واجبات چه هست؟ تا واجب هست سراغ مستحب نروید. از قدیم بچه بودیم به ما میگفتند: فکر نان کن که خربزه آب است. چه کاری واجب است؟ 2- چه کاری ارزان است؟ چه کاری مخاطبش نسل نو است؟ 3- چه کاری دوام دارد؟
علاقمندیها:
برنامه نویسی کامپیوتر، مطالعه اخبار
موسیقی، سفر، مطالعه مقالات تخصصی، مطالعه وبلاگها و ...
با مرورگر فایرفاکس یا گوگل کروم برای بهتر باز شدن وبلاگ استفاده کنید:)
اين سايت حاصل تلاش شبانه روزي سيد محمد جواد حسيني ميباشد که بدون وابستگي مادي و معنوي به هيچ سازمان و نهاد و حزب و گروه سياسي فعاليت خود را ابتدا بر اساس قانون الهي و سپس قانون اساسي ايران بنا نهاده است. کليه هزينههاي اين سايت با هزينه شخصي پرداخت ميشود که اميدوارم از اين پس از طريق فروشگاه سايت و تبليغات تامين شود و همواره سعي ميکنم تا مطالب آموزشي جديد و خواندني را براي شما به ارمغان بياورم.
بازدید امروز : 17
بازدید دیروز : 7
بازدید هفته : 40
بازدید ماه : 861
بازدید کل : 4879
تعداد مطالب : 5367
تعداد نظرات : 20
تعداد آنلاین : 1 تماس با من تلگرام تماس با من در اینستاگرام