دلم گرفته از اين مردم پيالهپرست
از اين كه هر كسی از حد گذشت، با تو نشست
هنوز مال منی، حبه حبه ياقوتی!
هر استكان تو چرخيد اگر چه دست به دست
نگو كه تاب بياور كه پيش چشمانم
پريده عطر تنت، در دهان مشتی مست
تو سنگ بودی و سهم من از تو تكه شدن
غرور پنجرهها را هميشه سنگ شكست
ترنج، كعبه و چاقو طواف میكندش
تو پوست میكنی اما بهانهات حج است
برای ماهی سرخ آسمان فقط روياست
نمیپرد به هوا هر كه دل به دريا بست